فهرست مطالب
بخش اول: در رحم
بخش دوم: خدا استالکرها
قسمت سوم: سرت را بگذار
نماز است
رشد در نماز
بخش چهارم: تغذیه برای یک عمر
آیا آنقدر مهم است؟
چه کار کنم؟
قسمت پنجم: قلب شما کجاست
انواع دلایل
دلیل عشق
نتیجه گیری: شما دعوت شده اید
بخش اول: در رحم
بخش دوم: خدا استالکرها
قسمت سوم: سرت را بگذار
نماز است
رشد در نماز
بخش چهارم: تغذیه برای یک عمر
آیا آنقدر مهم است؟
چه کار کنم؟
قسمت پنجم: قلب شما کجاست
انواع دلایل
دلیل عشق
نتیجه گیری: شما دعوت شده اید
نویسنده: وینس آنتونوچی
«همانطور که پدر مرا محبت کرد، من نیز شما را دوست داشتم. در عشق من بمانید» (یوحنا 15:9).
خدا از شما چه می خواهد؟
برخی می گویند دین. من این کار را نمی کنم. من فکر می کنم که ما می توانیم بهتر بگوییم که عیسی آمده است تا دین را از بین ببرد تا اینکه دینی را تأسیس کند.
دیگران می گویند این دین نیست. خدا می خواهد رابطه. من معتقدم که درست است. فقط فکر نمی کنم به اندازه کافی دور باشد.
یک بار عیسی گفت:
من تاک هستم؛ شما شاخه ها هستید هر که در من بماند و من در او، اوست که ثمره بسیار می دهد، زیرا جز من کاری نمی توانید انجام دهید. اگر کسی در من نمی ماند مانند شاخه ای دور انداخته می شود و پژمرده می شود. و شاخه ها را جمع می کنند، در آتش می اندازند و می سوزانند. اگر در من ماندی و سخنان من در تو ماندگار شد، هر چه می خواهی بخواه که برایت انجام خواهد شد. پدر من از این طریق جلال می یابد که شما میوه بسیار می آورید و شاگردان من خواهید بود. همانطور که پدر مرا دوست داشته است، من نیز شما را دوست داشته ام. در عشق من بمان (یوحنا 15:5-9)
ماندن به معنای زندگی در درون است. عیسی می گوید که می خواهد شما در درون او زندگی کنید و او در درون شما زندگی خواهد کرد. این برای من بیشتر از یک رابطه به نظر می رسد.
فرض کنید با نوزادی در شکم مادرش مصاحبه کردید و پرسیدید: "آیا با مادرت رابطه داری؟"
من کاملا مطمئن هستم که کودک نگاهی گیج به شما خواهد داشت. نوزادان در رحم به نوعی شبیه موجودات فضایی هستند، بنابراین ممکن است متوجه نشوید که نوزاد گیج به نظر می رسد، اما او متوجه می شود.
بچه می گفت: «بله، ما رابطه داریم، اما خیلی بیشتر از این است. شاید متوجه شده باشید من در درون او زندگی می کنم. شما ممکن است متوجه آن نشوید، اما من در واقع نمی تواند بدون او زندگی کند من هستم کاملا به او وابسته است برای هر چیزی که مرا زنده نگه می دارد
کودک می گفت: «بنابراین، بله، ما انجام دهید یک رابطه داشته باشید، اما به نظر می رسد که فقط آن را یک رابطه نامیدن، دست کم گرفتن بزرگی است.»
اگر بخواهید از خدا بپرسید که آیا آن چیزی که او واقعاً میخواهد رابطه با شماست، میتوانم تصور کنم که او میگوید: «آنچه میخواهی اسمش را بگذار، اما من تو را به آن دعوت میکنم. بسیار بیشتر از یک رابطه من پیشنهاد می کنم رحمی باشم که در درون شما وجود دارد، و خونی که در رگ های شما جریان دارد. من می خواهم بند نافی باشم که مایعاتی را که شما را نگه می دارد به شما می آورد و می خواهم آن مایعاتی باشم که شما را نگه می دارد. می خواهم نفسی باشم که وارد ریه های تو می شود و می خواهم ریه های تو باشم. آنچه من می خواهم این است که تو زندگی خود را در من پیدا کنی. آرزوی من این است که ما باشیم یکی”
روابط خوب است، اما آنها خاموش و روشن هستند، ما وارد و خارج می شویم. ما به چیزی عمیق تر با خدا نیاز داریم، چیزی ثابت تر.
ما به آن نیاز داریم زیرا برای آن ساخته شده ایم. بدون آن، ما احساس پوچی داریم.
ما همچنین به آن نیاز داریم زیرا این تنها راهی است که میتوانیم زندگیای را که قرار بود زندگی کنیم، داشته باشیم. قرار است ما مانند عیسی باشیم و زندگی مقدس و پربار داشته باشیم. ما به تنهایی قادر به انجام آن نیستیم، اما ما خدا را در درون خود داریم (و در عین حال میتوانیم در درون او زندگی کنیم). ماندگاری خدا در ما چیزی است که به ما اجازه می دهد مانند او زندگی کنیم.
خدا پیشنهاد داده که در ما بمانیم. ما باید مطمئن شویم که از او پیروی می کنیم. عیسی نگفت: «همانطور که در من میمانید»، او گفت: «اگر در من بمانید.» ما یک انتخاب داریم. و او به ما گفت که درست را درست کنیم: "در عشق من بمان."
ماندن در عیسی چگونه به نظر می رسد؟
فکر می کنم در مورد:
چیزهای دیگر را از سر راه بردارم، تا بتوانم اجازه دهم خدا راهش را در من داشته باشد.
قلبم را به سوی خدا سرازیر کنم و بگذارم خدا عشقش را در من بریزد.
با اعتماد به اینکه اگر عیسی را داشته باشم و هیچ چیز دیگری نداشته باشم، هر آنچه را که نیاز دارم را دارم.
اولویت دادن به خدا به جای هر چیز دیگری.
رها کردن کنترل و دادن کنترل به خدا.
اما چگونه می توانیم به آن مکان برسیم؟
عیسی در واقع نزدیک یک تاکستان بود که در مورد تاک بودن صحبت کرد. نمیدانم تاکستانی را از نزدیک دیدهاید یا نه، اما درخت انگور از زمین بالا میآید، شاخهها از تاک میرویند و انگور از شاخهها میرویند. شاخه با درخت انگور ارتباط حیات بخش دارد. اگر به درخت انگور متصل بماند، شاخه مواد مغذی مورد نیاز برای میوه دادن را دریافت می کند. اگر به تاک وصل نباشد، شاخه کاری نمی تواند بکند. مواد مغذی دریافت نخواهد کرد. ثمر نخواهد داد شاخه خواهد مرد...
همان طور که اشاره کردم، اقامت به معنای زندگی کردن است. شما در خانه یا آپارتمان خود اقامت دارید. عیسی در یوحنا 15:4 می گوید: "در من بمانید و من در شما." بنابراین، عیسی میگوید: «میخواهم تو در درون من زندگی کنی و من میخواهم در درون تو زندگی کنم.» عیسی به ما می گوید که او منبع زندگی است. اگر زندگی می خواهیم، باید با او در ارتباط باشیم.
بنابراین ما باید ارتباط با عیسی را بیش از هر چیز دیگری در اولویت قرار دهیم. ما عادات روحانی یا ریتم هایی را که ما را به عیسی متصل می کند و به ما امکان می دهد در او بمانیم، اولویت می دهیم.
یکی از راههایی که میتواند به ما کمک کند این است که یک «قانون زندگی» داشته باشیم.
من نگفتم برای زندگی به قوانین نیاز داریم. "قوانین" برای زندگی وجود دارد. برخی مفید هستند. ("وسایل نقلیه قرض گرفته شده را با باک بنزین پر برگردانید." "لطفاً بگویید و تشکر کنید." "صندلی توالت را پایین بگذارید" - به نظر می رسد که این مورد مورد علاقه همسرم است.) من قوانین دیگری برای زندگی شنیده ام که ...نه بسیار مفید ("اگر توسط حیوانی تعقیب می شوید، به مدت پنج ثانیه روی زمین دراز بکشید. قانون پنج ثانیه از خوردن شما جلوگیری می کند" - کاملاً مطمئن هستم که این درست نیست.)
اینها قوانین زندگی هستند، اما آیا چیزی شنیده اید؟ الف "قاعده زندگی"؟ از زمانی که آگوستین در سال 397 پس از میلاد، "قاعده زندگی" معروفی را برای مسیحیان نوشت، بسیاری از پیروان عیسی از آن پیروی کردند. قانون زندگی چیست؟ این در مورد قوانین نیست. ما این کلمه "حاکمیت" را بیشتر از "حاکم" دریافت می کنیم تا از "قاعده".
قانون زندگی مجموعهای از عادات یا ریتمهای عمدی است که به ما کمک میکند با عیسی ارتباط برقرار کنیم. اینها می توانند اعمال معنوی، رابطه ای یا حرفه ای باشند. این شیوهها به ما کمک میکنند عمیقترین اولویتها، ارزشها و علایق خود را با شیوه زندگیمان هماهنگ کنیم. داشتن یک «قانون» به ما کمک میکند بر حواسپرتیها غلبه کنیم - اینقدر پراکنده و عجول نباشیم و واکنشپذیر و خسته نباشیم.
اینها عاداتی هستند که باید آنها را در اولویت قرار دهید و مکرراً انجام دهید زیرا می دانید که آنها به شما کمک می کنند با عیسی در ارتباط باشید.
قانون شما احتمالاً شامل اعمالی خواهد بود که به ایجاد رابطه شما با خدا کمک می کند، مانند خواندن کتاب مقدس، دعا، بخشش و روزه گرفتن. ممکن است شامل برخی از اعمالی باشد که زندگی فیزیکی شما را تقویت می کند، مانند خواب یا سبت یا ورزش. ممکن است برخی از عناصر رابطهای داشته باشید که بر دوستی و خانواده شما تمرکز دارند. شما همچنین باید برخی از اعمال را به مشارکت کلیسای خود متصل کنید.
اگر می دانید که شاخه ای هستید و عیسی تاک است - منبع زندگی شما - این عادات روحانی را اختیاری نمی دانید. شما باید متصل بمانید.
آیا می خواهید چیزی جذاب بشنوید؟
به یاد داشته باشید که عیسی گفت که او تاک است و ما شاخه ها؟ اگر به یک تاکستان نگاه کنید، درخت انگور و شاخه ها را می بینید و یک پرده می بینید. بدون داربست، شاخه ها به طور وحشیانه در امتداد زمین رشد می کنند. در زمین، آنها بیشتر مستعد ابتلا به بیماری هستند و بیشتر مستعد ابتلا به آفاتی هستند که میوه می خواهند. در خارج از زمین و با پشتیبانی از داربست، شاخه ها سالم تر رشد می کنند و میوه بیشتری تولید می کنند. داربست همچنین یک تاکستان زیباتر را ایجاد می کند - به جای رشد بی رویه در امتداد زمین، درخت انگور و شاخه ها در هم تنیده و عمودی رشد می کنند.
اگر شاخههای سالم و محصول خوب میوه میخواهید، به ساختار محکمی نیاز دارید.
بنابراین، چه چیزی جذاب است؟
کلمه "قاعده" مانند "قاعده زندگی" از کلمه لاتین "regula" به معنای پرده گرفته شده است. مانند یک پرده، یک قانون زندگی ساختاری از اعمال معنوی ایجاد می کند. به جای احساس هرج و مرج، با یک ریتم معنوی زندگی می کنید. شما کمتر آسیب پذیر، سالم تر هستید و میوه بیشتری تولید خواهید کرد. زندگی زیباتر، خداپسندتر و مردمدوست خواهی داشت.
همه ما به یک قانون زندگی نیاز داریم. ساختاری از اعمال معنوی که ما را در اولویت قرار می دهیم زیرا آنها ما را به عیسی متصل نگه می دارند. و ما باید با عیسی در ارتباط بمانیم زیرا او منبع زندگی است.
پس چگونه؟ چگونه به مکانی که در عیسی ساکن هستیم برسیم؟
ما مشتاقانه خدا را دنبال می کنیم، این چیزی است که در بخش بعدی خود به آن فکر خواهیم کرد.
ما متعهد می شویم که به طور مداوم برخی از اعمال معنوی را که ما را به عیسی متصل نگه می دارند، اولویت بندی کنیم. ما سه مورد حیاتی را در بخش های سه تا پنج در نظر خواهیم گرفت.
بحث و تامل:
«من جز تو چه کسی را در بهشت دارم؟ و من در روی زمین چیزی جز تو نیستم» (مزمور 73:25).
من می خواهم شما را تشویق کنم که یک استالکر شوید.
این ممکن است عجیب به نظر برسد، زیرا همه ما داستان های ترسناک افرادی مانند جان هینکلی جونیور را شنیده ایم، که به دلیل وسواس زیادی که داشت، جودی فاستر بازیگر را تعقیب کرد و سپس سعی کرد رئیس جمهور رونالد ریگان را ترور کند تا او را تحت تاثیر قرار دهد.
داستان های دیگری هم هست که ترسناک و عجیب هستند. کریستین کلهر وسواس زیادی نسبت به جورج هریسون بیتل سابق پیدا کرد و به خانه او نفوذ کرد. و در حالی که منتظر او بود، برای خودش یک پیتزا یخ زده درست کرد.
ویلیام لپسکا از دیدن ستاره تنیس آنا کورنیکوا به قدری ناامید بود که خلیج بیسکاین را شنا کرد تا به خانه او برسد. متأسفانه او به خانه اشتباهی رفت و سپس دستگیر شد.
انواع ترسناکی از تعقیب وجود دارد، اما انواع کمتر خطرناکی نیز وجود دارد. من به دختر سیزده ساله ای فکر می کنم که در مدرسه به یک پسر علاقه مند می شود. مدام به او فکر می کند. نام او را در تمام دفترهایش می نویسد. او ممکن است نداند او وجود دارد، اما او قبلاً نام نوزادان آنها را انتخاب کرده است.
او تمام روز خود را زمان بندی می کند - چگونه به کلاس هایش می رسد، وقتی به دستشویی می رود - تا بتواند او را تا آنجا که ممکن است ببیند. این دختر با این پسر وسواس دارد، نمی تواند به او فکر نکند، باید او را ببیند، و احساس می کند که نمی تواند بدون او زندگی کند. و بنابراین او او را تعقیب می کند.
خدا استاکر
بسیاری از مردم در زندگی خود خدا را می خواهند. اکثر مردم خواهان نعمت های خداوند هستند. اما آنچه ما نیاز داریم خود خداست.
تعقیب کننده خدا کسی است که بیش از هر چیز خدا را می جوید، بیشتر و بیشتر از او می خواهد، که می داند خدا همان چیزی است که او نیاز دارد، بنابراین به دنبال او می رود. تعقیب کننده خدا کسی نیست که به موقعیت "فوق مسیحی" دست یابد. هر طبق آنچه خدا به ما می گوید، مسیحی باید تعقیب کننده خدا باشد. به عنوان مثال، «وقتی با تمام وجودت مرا جستجو کنی، مرا میخواهی و مییابی. خداوند میگوید که من توسط تو پیدا خواهم شد» (ارم. 29: 13-14)، و «خداوند، خدای خود را با تمام دل و با تمام جان و با تمام ذهن و با تمام قوت خود دوست خواهی داشت» (مرقس 12:30).
هر مسیحی باید تعقیب کننده خدا باشد، و اگر اینطور نباشیم، هرگز واقعاً در عیسی نخواهیم ماند.
شاید بهترین نمونه از تعقیب کننده خدا در کتاب مقدس، مردی از عهد عتیق به نام دیوید باشد. او کسی است که جالوت را گرفت و بعداً پادشاه شد. دیوید یک تعقیب کننده خدا بود. او کامل نبود او هم مثل ما اشتباه کرد و گناه کرد، اما می دانست که خدا بزرگترین گنج اوست، بنابراین بلند می شد و به تعقیبش ادامه می داد.
شعر عاشقانه ای را که دیوید درباره خدا سروده است، ببینید.
«خدایا تو خدای من هستی. صمیمانه به دنبال تو هستم
روح من تشنه توست؛
گوشت من برای تو غش می کند
همانطور که در زمین خشک و خسته که در آن آب نیست.
پس من در حرم به تو نگاه کردم
با دیدن قدرت و جلال تو
زیرا عشق استوار شما بهتر از زندگی است
لب های من تو را ستایش خواهد کرد
پس تا زمانی که زنده هستم تو را برکت خواهم داد.
به نام تو دستانم را بلند خواهم کرد.
روح من مانند غذای چرب و غنی سیر خواهد شد،
و دهان من تو را با لبهای شادمانی ستایش خواهد کرد
وقتی روی تختم یادت می کنم
و در دیده بانان شب بر تو تأمل کند.
زیرا تو یاری من بوده ای
و در سایه بالهای تو از شادی آواز خواهم خواند.
روح من به تو می چسبد؛
دست راست تو مرا نگه می دارد» (مزمور 63:1-8)
ببینید منظورم چیست؟
مسیحیان اغلب در مورد دوستی با خدا صحبت می کنند و این درست است که خدا به ما پیشنهاد دوستی می دهد. اما من دوستان زیادی دارم و با هیچ کدام از آنها اینطور صحبت نمی کنم! من هرگز پیش دوستی نرفته ام و به او نگفتم: «ای رفیق، با جدیت به دنبال تو هستم. روح من تشنه توست چون تو با شکوهی در واقع، دیشب که در رختخواب بودم و به تو فکر می کردم، تازه شروع کردم به خواندن…”
این زبان دوستی نیست. این زبان استالکر است. و به همین جا ختم نمی شود. دیوید همچنین نوشت
اجابتم کن، پروردگارا!
روح من از کار می افتد!
صورتت را از من پنهان نکن،
مبادا مانند کسانی باشم که به گودال می روند (مزمور 143:7).
میدانی چرا من دیوید را تعقیبکننده خدا میدانم؟ و خدا داوود را «مردی مطابق قلب من» نامید (اعمال رسولان 13:22).
این چیزی است که من برای خودم و شما می خواهم.
این خبر خوب است: خدا از ما دوری نمی کند. در واقع، خدا وعده داده است که همیشه با ما خواهد بود (برای مثال، یوحنا 14:16-17 و متی 28:20 را ببینید.) بنابراین ما نیازی به جستجوی او نداریم - فقط باید توجه کنیم. مردم این را «تمرین حضور خدا» نامیدهاند. ما به یاد می آوریم که او با ما است، ذهن خود را به او آموزش می دهیم و به دنبال این هستیم که دائما در تماس باشیم. ما رعایت می کنیم.
چگونه؟ من عاشق توصیه های مکس لوکادو در کتابش هستم درست مثل عیسی او به شما پیشنهاد می کند که ابتدا خودتان را به خدا بدهید بیدار شدن افکار وقتی صبح از خواب بیدار می شوید، افکار اولیه خود را روی او متمرکز کنید. سپس، دوم، خود را به خدا بده در انتظار افکار مدتی آرام را با خدا بگذرانید، قلب خود را با او در میان بگذارید و به صدای او گوش دهید. سوم، خودت را به خدا بده زمزمه کردن افکار در طول روز نمازهای مختصر را مکرر بخوانید. ممکن است همان دعای کوتاه را تکرار کنید: "خدایا، آیا تو را راضی هستم؟" "آیا من در اراده تو هستم، پروردگارا؟" "من عاشق تو هستم و می خواهم تو را دنبال کنم، عیسی." بعد آخرش، خودت را به خدا بده رو به زوال افکار وقتی خوابت میاد با خدا حرف بزن روز خود را با او مرور کنید. روز خود را با گفتن اینکه دوستش دارید به پایان برسانید.
این کاری است که شما می توانید انجام دهید. شما می توانید به دنبال قلب خدا بروید. شما می توانید یک تعقیب کننده خدا باشید. اگر هستی، می مانی.
بحث و تامل:
«در همه حال در روح دعا کنید، با تمام دعا و نیایش. بدین منظور، با تمام استقامت، هوشیار باشید و برای همه مقدسین دعا کنید.» (افس. 6:18).
مسیحی کسی است که تصمیم گرفته است از راه عیسی پیروی کند. شما انتخاب می کنید که زندگی را همانطور که عیسی زندگی کرد. بنابراین، عیسی چگونه زندگی کرد؟
وقتی زندگی او را مطالعه می کنید، به نظر می رسد هیچ چیز برای او مهم تر از ارتباط با پدر آسمانی اش نبود. ریچارد فاستر می نویسد: "هیچ چیز در زندگی عیسی به اندازه صمیمیت او با پدر قابل توجه نیست... مانند یک الگوی تکرار شونده در یک لحاف، بنابراین دعا راه خود را در زندگی عیسی می گذراند."
همانطور که گفتیم، عیسی آن را «سکونت» یا «زندگی در» نامید. عیسی زندگی خود را با چنان ارتباط صمیمی و دائمی با پدرش سپری کرد، مثل این است که در او زندگی کرد. عیسی در پدرش ماند و ما را دعوت میکند که در او بمانیم.
عیسی از ما دعوت می کند تا ریتمی ایجاد کنیم که در آن عوامل حواس پرتی را حذف کنیم و وارد سکوت شویم تا بتوانیم روی خدا تمرکز کنیم. بنابراین می توانیم با او صحبت کنیم و به او گوش دهیم. پس ما با او زندگی می کنیم. این به این معنا نیست که ما از ادامه زندگی خود دست بکشیم، بلکه یاد می گیریم که بمانیم. ما ریتم دعا داریم، از حواس پرتی دور می شویم تا به خدا نزدیکتر شویم.
ما این ریتم را با عیسی می بینیم. من یک مثال را به شما نشان می دهم.
ما چیز زیادی در مورد سی سال اول زندگی عیسی بر روی زمین نمی دانیم، اما سپس او به صحنه عمومی می رود و اعلام می کند که کیست و برای چه کاری آمده است.
سپس عیسی تعمید می یابد. در غسل تعمید، خدا از آسمان سخن می گوید و تأیید می کند که عیسی پسر اوست.
و سپس ... عیسی می رود و چهل روز دعا می کند.
او به تنهایی به بیابان می رود و چهل روز دعا می کند. این معمولاً راهی نیست که شما چیزی را راه اندازی می کنید و شتاب کسب می کنید - با رفتن به تنهایی. به خصوص اگر می خواهید یک جنبش جهانی راه اندازی کنید و سی سال اول را در گمنامی سپری کرده اید. شش هفته دیگر به گمنامی برنمی گردی! اما عیسی این کار را کرد. با دعا شروع می کند. او به جای سکوت رفت تا حضور خدا را احساس کند و دعا کند. بنابراین او می توانست با پدرش ارتباط برقرار کند.
عیسی زمانی را با پدرش سپری کرد تا مطمئن شود که از نظر ذهنی، عاطفی و روحی برای کاری که میخواهد انجام دهد، آماده است. خیلی در خطر بود که او بدون شروع روی زانو شروع کرد.
سپس باز می گردد و در فصل اول مرقس، شرحی از اولین روز خدمت او را می یابیم. او به مردم درباره خدا می آموزد. او مردم را شفا می دهد.
سپس او از خواب بیدار می شود و ... آیا دوباره سر کار است؟ نه. او از خواب بیدار شد و "صبح بسیار زود برخاست، در حالی که هوا هنوز تاریک بود، رفت و به مکانی متروک رفت و در آنجا دعا کرد" (مرقس 1:35).
برای روشن بودن: عیسی به مدت یک ماه و نیم به یک مکان سکوت رفت، سپس برگشت، یک روز فعالیت داشت، و سپس مستقیماً به مکان سکوت بازگشت - تا بتواند بماند، تا بتواند حضور خدا را احساس کند و دعا کند، تا بتواند با پدرش ارتباط برقرار کند. این صمیمیت با پدر بود که شدت خدمت عیسی را ایجاد کرد.
ما می بینیم که عیسی این کار را بارها و بارها انجام می دهد. این یک ریتم در زندگی او بود. می توان گفت که این ریتم زندگی عیسی بود.
مثل ماشینه اگر چیزی در مورد اتومبیل نمیدانستید و کسی را میدیدید که یکی را پر از بنزین میکند، ممکن است فکر کنید که یک بار مصرف شده است. "اوه، شما گاز را در آن قرار دادید و سپس خوب است که بروید." اما اگر به تماشا کردن ادامه میدادید، متوجه میشوید: «اوههه. نه. تو بنزین میزنی تو رانندگی میکنی. شما بنزین میزنید. شما آن را رانندگی میکنید... بدون اینکه بارها آن را دوباره پر کنید، نمیتواند برود.» اگر زندگی عیسی را تماشا کنید، متوجه میشوید: «اوه. او کمی زندگی کرد. او به دنبال سکوت بود تا حضور خدا را احساس کند و دعا کند. پر کرد سپس کمی زندگی کرد. سپس به دنبال سکوت رفت تا حضور خدا را احساس کند و دعا کند، پر شد. سپس کمی زندگی کرد. سكوت كرد تا حضور خدا را احساس كرد و دعا كرد، پر شد.»
این ریتم او بود. و این باید ریتم پیروان او باشد.
در واقع، در کتاب اعمال رسولان می بینیم که پیروان اصلی عیسی از او الگو گرفتند. اعمال رسولان 2:42: "و آنها خود را وقف ... دعا کردند." در اعمال رسولان، مؤمنان دعا میکردند - برای راهنمایی در تصمیمگیری (اعمال رسولان 1: 15-26)، برای شهامت در شریک کردن عیسی با بیایمانان (4:23-31)، به عنوان بخشی منظم از زندگی روزمره و خدمتشان (2:42-47؛ 3:1؛ 6:4)، هنگامی که آنها تحت آزار و اذیت قرار میگرفتند، زمانی که معجزه میشدند (7:3-3-5) شخصی در مشکل بود (12:1-11)، قبل از فرستادن مردم برای خدمت (13:1-3، 16:25 به بعد)، برای یکدیگر (20:36، 21:5) و برای برکت خدا (27:35). آنها دعا کردند و خداوند حضور و قدرت خود را در میان آنها آزاد کرد.
دعا بخشی از "قاعده زندگی" آنها بود. آنها به دنبال خدا رفتند و دعا به آنها اجازه داد در او زندگی کنند.
نماز است
برنان منینگ، سخنران و نویسنده، داستانی درباره زنی تعریف می کرد که از او خواست تا با پدرش که در بستر مرگ بود صحبت کند. منینگ موافقت کرد که بلافاصله بیاید.
دختر به منینگ اجازه ورود داد و به او گفت که پدرش در اتاق خوابش است. وقتی منینگ وارد شد متوجه صندلی خالی کنار تخت شد. گفت: می بینم که منتظر من هستی.
مرد روی تخت گفت: نه، تو کی هستی؟ منینگ توضیح داد که دخترش از او دعوت کرده است که بیاید و در مورد خدا با او صحبت کند.
مرد سری تکان داد و گفت: من از شما یک سوال دارم. او توضیح داد که همیشه به خدا و عیسی ایمان داشته است، اما هرگز نمیدانست چگونه دعا کند. یک بار از واعظی در کلیسا پرسید که کتابی به او داد تا بخواند. در صفحه اول دو سه کلمه بود که او نمی دانست. بعد از چند صفحه خواندن را رها کرد و به نماز خواندن ادامه داد.
چند سال بعد او سر کار بود و با یکی از دوستان مسیحی خود به نام جو صحبت می کرد. او به جو اشاره کرد که نمی داند چگونه نماز بخواند. جو گیج به نظر می رسید. گفت: شوخی می کنی؟ خوب، این چیزی است که شما انجام می دهید. یک صندلی خالی بردارید، آن را کنار خود بگذارید. عیسی را تصور کنید که روی آن صندلی نشسته و با او صحبت می کند. به او بگویید چه احساسی نسبت به او دارید، از زندگی خود به او بگویید، در مورد نیازهای خود به او بگویید."
مرد با دست به صندلی خالی کنار تختش اشاره کرد و گفت: «من سالها این کار را انجام میدهم. آیا این اشتباه است؟»
"نه." منینگ لبخند زد. این عالی است. تو فقط به این کار ادامه بده.»
آن دو کمی بیشتر صحبت کردند و منینگ رفت.
حدود یک هفته بعد دختر آن مرد با او تماس گرفت. او توضیح داد: «فقط میخواستم به شما اطلاع دهم که پدرم دیروز فوت کرد. باز هم ممنون که به او سر زدید. او از صحبت کردن با شما لذت می برد.»
منینگ گفت: "امیدوارم او در آرامش مرده باشد."
دختر به او گفت: "خب، جالب بود." دیروز باید به فروشگاه می رفتم، بنابراین قبل از رفتن به اتاق خواب پدرم رفتم. حالش خوب بود او شوخی عجیبی کرد و من رفتم. وقتی برگشتم مرده بود. اما قسمت عجیب اینجاست، درست قبل از مرگ، از رختخواب بیرون خزید و در حالی که سرش روی آن صندلی خالی افتاده بود، مرد.
روابط همه چیز در مورد عشق است و بر اساس ارتباطات است. اگر قرار است با خدا رابطه واقعی داشته باشیم، اگر قرار است به آن پایبند باشیم، این رابطه در مورد عشق و مبتنی بر ارتباط خواهد بود.
دعا ارتباط با خداست. اما بیشتر است. دعا عشق است. خدا ما را دوست دارد و محبت او به ما ما را به پاسخگویی فرا می خواند. دعا از دندان قروچه کردن و درگیر شدن در یک "انضباط" ناشی نمی شود - دعا از عاشق شدن ناشی می شود. نماز صمیمیت مشترک با خداست. دعا این است که سرت را بر پدر مهربانت بگذاری. در عیسی ساکن است.
از یک سو، دعا به همین سادگی است. شما نیازی به خواندن کتابی با کلمات بزرگ ندارید. فقط باید یک صندلی خالی را بلند کنید شما به یک دسته از سمینارها نیاز ندارید. شما فقط به یک قلب باز نیاز دارید
از طرفی نماز امری غیر طبیعی است فعالیت از جهاتی صحبت کردن با خداست، اما ما عادت نداریم با کسی که نمی توانیم ببینیم صحبت کنیم. به خدا اجازه می دهیم با ما صحبت کند، اما ما عادت نداریم به کسی گوش دهیم که نمی توانیم آن را بشنویم. من نمیخواهم دعا را پیچیدهتر از آنچه هست کنم، اما اگر تازه در نماز هستید یا با دعا مشکل دارید، ممکن است کمی گیجکننده باشد. بنابراین اجازه دهید چند اندیشه را که به زندگی دعای من کمک کرده است، به اشتراک بگذارم.
رشد در نماز
دعا فقط بخشی از روز ما نیست، بلکه باید هوایی باشد که تنفس می کنیم. کتاب مقدس می گوید: «بی وقفه دعا کنید» (اول تسالونیکیان 5:17) و «همیشه دعا کنید» (افس. 6:18). دعا به اشتراک گذاشتن زندگی خود با خدا، به اشتراک گذاشتن افکار و لحظاتمان با خداست، پس کاری است که می توانیم و باید همیشه انجام دهیم.
با این حال، ما باید هر روز زمان خاصی را برای اختصاص به نماز اختصاص دهیم. چرا؟ زیرا تثبیت تمرکز بر خدا به ما کمک میکند که در بقیه روز تمرکز خود را بر او حفظ کنیم. و چون در آن زمان خاص آرام بیشتر از شلوغی و شلوغی بقیه روز خواهیم رفت. مثل ازدواج است. من و همسرم ممکن است یک روز کامل را با هم بگذرانیم و درباره هزاران چیز صحبت کنیم، اما تا زمانی که کار دیگری را انجام ندهیم و بنشینیم و به هم نگاه کنیم، احتمالاً در مورد هیچ چیز اساسی صحبت نخواهیم کرد.
آن وقت نماز را چه زمانی باید انجام دهید؟ خب، این مهمترین بخش روز شماست، پس باید بهترین زمان روزتان را به آن اختصاص دهید. آیا شما یک فرد صبحگاهی هستید؟ سپس وقتی برای اولین بار از خواب بیدار شدی با خدا وقت بگذران. یا اینکه مغز شما تا دوازده فنجان قهوه شروع به کار نمی کند؟ پس شاید زمان ناهار انتخاب بهتری باشد. برخی از مردم ترجیح می دهند آخرین قسمت روز خود را با تمرکز بر خدا در دعا اختصاص دهند.
و شما می توانید در آن زمان خلاق باشید. گاهی به دعاهایم فکر می کنم. مواقع دیگر با صدای بلند صحبت می کنم. بیشتر اوقات من دعاهایم را در یک دفتر می نویسم. پیاده روی نماز هم رفته ام. و من شناخته شده ام که موسیقی عبادت می گذارم و بخشی از وقتم را با خدا می گذرانم و برای او آواز می خوانم. آنچه مهم است عشق است - اینکه ما واقعاً با خدا در ارتباط هستیم.
آزمایش کنید و ببینید چه چیزی به شما کمک می کند تا واقعاً با خدا ارتباط برقرار کنید.
و اگر هیچ یک از این راه ها جواب نداد، همیشه می توانید یک صندلی خالی را بالا بکشید.
بحث و تامل:
«چرا که در این زمان شما باید معلم شوید، اما به کسی نیاز دارید که دوباره اصول اولیه اوادیهای خدا را به شما بیاموزد. شما به شیر نیاز دارید، نه غذای جامد» (عبرانیان 5:12).
وقتی این ایده به ذهنم رسید، یک نیروی دریایی تنومند را تصور نکردم که در بغلم نشسته باشد، اما اینطور شد. و می دانید چه می گویند: "وقتی زندگی به شما مهر نیروی دریایی می دهد، مانند یک نوزاد کوچک به او غذا دهید."
به نظر می رسد در هر کلیسا افرادی هستند که شکایت می کنند، "من در این کلیسا سیر نمی شوم." دوستی دارم که پاسخ می دهد: «فقط دو نوع از مردم وجود دارند که نمی توانند خود را تغذیه کنند: نادان و نوزاد. تو کدومی؟» خیلی خشن است، اما به نکته ای اشاره می کند. بچهها خیلی سریع یاد میگیرند که چگونه غذای خود را تغذیه کنند، و مسیحیان باید بیاموزند که چگونه از نظر روحانی تغذیه کنند.
این نکته ای بود که من در مورد نیروی دریایی SEAL بیان می کردم. داشتم خطبه می خواندم و با بچه ای که در آغوشم بود شروع کردم و به او غذا دادم. همه صداهای «اوه، این دوست داشتنی است»، و «آن بچه در آغوش کشیش ما خیلی بامزه است» ساختند. من نوزاد را به مادرش پس دادم و پیامی در مورد اهمیت خواندن هر روز کتاب مقدس فرستادم. به همه گفتم: «به یک مرد ماهی بدهید، یک روز به او غذا بدهید. به یک انسان ماهیگیری بیاموز، یک عمر به او غذا بده.» من پیام را با تلاش برای نشان دادن اینکه چقدر اشتباه است برای افرادی که دیگر شیرخوار روحانی نیستند، به پایان رساندم که به شخص دیگری برای تغذیه آنها تکیه کنند. من یک داوطلب خواستم و آقای نیروی دریایی دستش را بالا برد. کلیسایی که من در ویرجینیا بیچ پاسداری کردم، انبوهی از مهر و موم داشت، اما به ذهنم خطور نکرده بود که یکی داوطلب شود. او بالا آمد و من از او خواستم در بغلم بنشیند. من یک شیشه غذای بچه داشتم و از او پرسیدم که آیا می توانم به او غذا بدهم. و همه صداهای "اوه، آزاردهنده است" و "آن مرد عضلانی در آغوش کشیش ما بسیار ناجور است" درآوردند.
آیا آنقدر مهم است؟
آیا واقعاً خواندن کتاب مقدس به تنهایی مهم است؟ بله همینطور است.
اگر هر هفته به کلیسا می روید، آیا شنیدن موعظه کتاب مقدس کافی نیست؟ نه، اینطور نیست. نه اگر بخواهید پایبند باشید.
این است انتقادی که ما می خوانیم و مطالعه می کنیم و کتاب مقدس را می دانیم و به کار می بریم. چرا؟
بسیار مهم است، اما تحقیقات به ما می گوید که یک سوم مسیحیان هرگز کتاب مقدس را نمی خوانند و یک سوم آن را فقط یک تا سه بار در هفته می خوانند. اما این افرادی هستند که حداقل چهار بار در هفته در کلام خدا هستند که رشد می کنند. پس از سالها تحقیق، این یافته مرکز تعامل کتاب مقدس است. به عنوان مثال، کسی که کتاب مقدس را حداقل چهار بار در هفته می خواند:
چه کار کنم؟
کتاب مقدس کتاب بزرگی است. از کجا شروع می کنید و چگونه آن را می خوانید؟
من همیشه خواندن کتابهای کامل کتاب مقدس را ترجیح میدهم. برخی از مردم شکار میکنند و نوک میزنند، اما وقتی کتابی از کتاب مقدس را مرور میکنید، کل متن چیزی را که میخوانید دریافت میکنید. شما متوجه می شوید که چه کسی آن را نوشته، برای چه کسی نوشته شده است، به چه مسائلی پرداخته شده است.
همچنین پیشنهاد می کنم عهد جدید را قبل از عهد عتیق بخوانید. عهد عتیق ابتدا از نظر زمانی می آید، اما درک آن چالش برانگیزتر است زیرا زمانی را توصیف می کند که از ما دورتر است. وقتی عهد جدید را می شناسیم به ما کمک می کند تا عهد قدیم را درک کنیم. و عهد جدید جایی است که ما عیسی را ملاقات می کنیم، و همه چیز در مورد عیسی است.
قبل از خواندن، از خدا می خواهم که از طریق کلامش با من صحبت کند. من می خواهم کتاب مقدس را با روحیه ای فروتن بخوانم و هر چه می توانم از آن به دست بیاورم.
همینطور که میخونم سه سوال میپرسم.
اول، بگو چی؟ مشکل من این است که عجله دارم و میتوانم فصلی از کتاب مقدس را بخوانم، سپس نمیدانم چه چیزی میخوانم. اما کتاب مقدس برای من خیلی مهم است که بتوانم آن را مرور کنم. بنابراین با پرسیدن برخی از آنها "بگو چه؟" سوالاتی مانند "چه گفت؟" "در مورد خدا چه آموختم؟" "چه چیزی در مورد خودم یاد گرفتم؟"
دوم، پس چی؟ تصور کنید کسی همان متن کتاب مقدس را که شما خواندید را خواند، سپس از شما پرسید: «پس چی؟ این چه ربطی به زندگی امروز دارد؟» چه جوابی می دهید؟ اصل زندگی در این قسمت چیست؟
گاهی اوقات این آسان است. آیه ای می خوانید که می گوید قضاوت نکنید. برای امروز چه معنایی دارد؟ یعنی قضاوت نکن مواقع دیگر آنقدرها هم آسان نیست. برای مثال، آیهای در کتاب مقدس وجود دارد که میگوید گوشتی را که برای بتها قربانی شده است نخورید (اعمال رسولان 15:20 را ببینید). فکر نمیکنم آنها این نوع گوشت را در خواربارفروشی من بفروشند، پس آیا میتوانم از آن آیه صرف نظر کنم؟ در واقع، نه، نمی توانم. با نگاهی به زمینه و کمی کندوکاو، متوجه خواهید شد که در اوایل مسیحیت بحثی بین دو گروه وجود داشت. یکی از خریدن و خوردن گوشتی که برای خدای دین دیگری قربانی شده بود فکر نمی کرد. فکر دیگر انجام این کار معادل شرکت در آن دین دیگر بود. موضوع به رهبران کلیسا کشیده شد و سرانجام آنها حکم صادر کردند. آنها اساساً می گفتند گوشتی که به بت ها عرضه می شود با گوشتی که در یک کوارتر پوندر با پنیر می ریزند تفاوتی ندارد. چرا؟ زیرا بت ها واقعی نیستند. آنها فقط معرف خدایان دروغین هستند. پس از خوردن گوشتی که برای آنها قربانی شده، خدا را آزار نمی دهد. اما باعث رنجش برخی افراد می شود با خوردن آن گوشت باعث لغزش آنها در راه رفتن معنوی خود می شوید. پس فقط آن را نخورید. مایل باشید از آزادی خود برای کمک به دیگران چشم پوشی کنید (اول قرنتیان 8:4-9 را ببینید).
پس آیا در «گوشت قربانی بتها نخورید» اصل وجود دارد؟ کاملا. و این منجر به آخرین سوالی می شود که هنگام خواندن کتاب مقدس می پرسم.
سوم، حالا چی؟ این فراتر از درس جهانی است شما کاربرد خاص زندگی شما بر اساس آنچه می خوانید چگونه باید تغییر کند؟ با این آیه در مورد نخوردن گوشت قربانی بت ها، شاید احساس کنید که خوردن یک لیوان شراب در کنار غذا برای شما اشکالی ندارد، اما با دوستی که الکلی در حال بهبودی است شام می خورید. این آیه می گوید شما مشروب نخورید زیرا ممکن است باعث لغزش او شود. یا شاید یک مایو آشکار دارید که دوست دارید در حیاط خلوت برای آفتاب گرفتن بپوشید. اما شما با چند نفر به یک مهمانی استخر می روید. این آیه می گوید شما لباس شنا را نپوشید تا از جلب توجه بیش از حد به خود جلوگیری کنید. "حالا چی؟سؤال به ما کمک میکند تا آنچه خواندهایم به کار ببریم، زیرا اطاعت از خدا با به کارگیری کتاب مقدس، کلید عشق به خداست (یوحنا 14:15 را ببینید) و از او برکت داشته باشید (یعقوب 1:25 را ببینید).
اگر کتاب مقدس داشته باشید، می توانید خود را تغذیه کنید، و اگر این کار را بکنید زندگی شما تغییر خواهد کرد.
یا... می توانم شما را روی صحنه صدا کنم و یک قاشق غذای کودک را در دهانتان فرو کنم، اما به من اعتماد کنید، دوست ندارید.
بحث و تامل:
«اینجا روی زمین گنجهایی ذخیره نکنید، جایی که پروانهها آنها را میخورند و زنگزدگی آنها را نابود میکند، و جایی که دزدان میشکنند و میدزدند. گنج های خود را در بهشت ذخیره کنید، جایی که پروانه ها و زنگ ها نمی توانند آنها را از بین ببرند، و دزدها در آن نفوذ نمی کنند و دزدی نمی کنند. هرجا گنج شما باشد، آرزوهای دل شما نیز آنجا خواهد بود» (متی 6:19-21).
من و همسرم از زمان داشتن بچه، هدایای کریسمس را رد و بدل نمی کنیم. من خیلی ارزان هستم. اما قبل از اینکه او میوه کمر من را به دنیا آورد، هر کدام صد دلار بودجه داشتیم تا برای کریسمس خرج کنیم. یک سال جن به من گفت که یک دستبند تنیس الماس می خواهد. به فروشگاه رفتم و کارمند دستبند الماس تنیس را که می توانستم برای $100 تهیه کنم به من نشان داد. به آن خیره شدم و پرسیدم: «مطمئنی که آن ها الماس هستند؟ بیشتر شبیه تکه های کوچک… زرق و برق است.»
آن را خریدم و صبح کریسمس به جنیفر دادم. او فریاد زد: "همین چیزی که می خواستم، یک دستبند تنیس پر زرق و برق!"
چند روز بعد قلاب آن شکست. تعجب نکردم دوباره بردمش تا درستش کنم روز قبل، مادربزرگ جن به هر کدام از ما صد دلار داده بود. این هدیه سالانه او بود، و تنها پولی که هر کدام ما هر سال داشتیم تا روی خودمان ولخرجی کنیم. همانطور که منتظر تعمیر گیره بودم، متوجه دستبندهای تنیس $200 شدم. شما در واقع می توانید الماس ها را ببینید!
چند ساعت بعد دستبند تنیس او را به جن دادم. او به آن نگاه کرد و پرسید: "صبر کن؟ آیا زرق و برق رشد کرد؟»
لبخند زدم، "در واقع، من برایت یک بهتر آوردم."
او گیج شده بود. «پول را از کجا آوردی؟ صبر کن، از پول مادربزرگ من استفاده کردی، نه؟ چرا؟ چی… چی باعث شد این کارو بکنی؟»
من حقیقت را به او گفتم. "عشق مرا وادار به انجام آن کرد."
انواع دلایل
من می خواهم به فکر بخشش باشید. مانند دادن…پول…به خدا از طریق کلیسا. مردم دوست ندارند در مورد بخشش بشنوند، اما خدا در مورد آن ... زیاد صحبت می کند. در واقع، تعداد دفعاتی که این کلمات مهم در کتاب مقدس ظاهر می شوند را بررسی کنید:
باور کن: 272 بار.
دعا کن: 374 بار.
عشق: 714 بار.
بده: 2162 بار.
و این فقط کلمه است دادن. اغلب کلمه ای که در کتاب مقدس خواهید دید این است ده. کلمه ده به معنی "دهم"؛ ده یک دهم هر چیزی را که می آوری به خدا بدهی ارائه. پیشکش هر چیزی است که به خدا می دهید بالا ده درصد
ما باید سخاوتمندانه به خدا بدهیم، و دلایل مختلفی برای این کار وجود دارد. به عنوان مثال:
این پول خداست نه مال ما. ما آن را پول خود میدانیم، اما خدا میگوید این پول از آن اوست. تنها دلیلی که ما پول داریم این است که او به ما توانایی کسب آن را داده است. بنابراین واقعاً، ما مقداری از پول خود را به خدا نمی دهیم. خداوند به ما اجازه می دهد بیشتر پول او را نگه داریم و ما کمی از آن را به او پس می دهیم.
خداوند به ما دستور داده است که پول را به او پس دهیم. در تمام عهد عتیق به مردم دستور می دهد که ده درصد به او بدهند. در عهد جدید او پسر خود عیسی را می فرستد برای ما زندگی کند و بمیرد و سپس به ما دستور می دهد که سخاوتمندانه ببخشیم. همیشه مردم دلایل بزرگی داشتند که سخاوتمندانه به خدا پس بدهند، اما اکنون ما یک بسیار دلیل بزرگتر
خدا به شما برکت خواهد داد که بخشیدید. اگر حق انتخابی از نعمت های خدا داشته باشم یا بخشی از پولم، هر روز از نعمت های خدا استفاده می کنم!
بخشش ایمانم را زیاد می کند. به من کمک می کند بیشتر به خدا اعتماد کنم و کمتر به خودم. در ابتدا ترسناک است که تصمیم بگیرید با کمتر از تمام درآمد خود زندگی کنید، اما نه تنها نشان دهنده ایمان است، بلکه ایمان شما را افزایش می دهد زیرا می بینید که چگونه خداوند به شما عنایت می کند.
بخشش به من کمک می کند تا با مرگ و میر خود روبرو شوم. خیلی آسان است که فقط برای این زندگی و چیزهای این دنیا زندگی کنیم، اما ما برای ابدیت زندگی خواهیم کرد. و تنها چیزی که برای همیشه باقی می ماند واقعا مسائل وقتی میدهم، تصدیق میکنم که چیزی مهمتر از زندگی موقت من وجود دارد و پولم را روی چیزی سرمایهگذاری میکنم که تأثیری فراتر از سالهای زندگیام در اینجا روی زمین خواهد داشت.
دادن همچنین به تعیین اولویت های من کمک می کند. خدا به اسرائیل باستان دستور داد که به او بدهند اول ده درصد نه باقی مانده هایمان، بلکه اولین چکی که می نویسیم. وقتی این کار را انجام می دهیم، به روشن شدن این موضوع کمک می کند که خدا مهمترین چیز در زندگی ماست.
بخشیدن به خدا به من اجازه می دهد تا تأثیری ابدی با پولم داشته باشم. من انتخاب های زیادی برای نحوه خرج کردن پولم دارم. بیشتر چیزی که برای آن خرج می کنم به توالت یا زباله دانی ختم می شود. آنچه من از طریق کلیسا به خدا می دهم به سمت مأموریت او در آوردن فرزندان گمشده اش به خانه نزد خود و تا ابدیت در بهشت است. که چیزی است که من می خواهم پولم را در آن خرج کنم!
دلیل عشق
همه جور دلیلی وجود دارد که سخاوتمندانه را به خدا برگردانیم، اما در حال حاضر فقط میخواهم روی یکی از دلایلی که هنوز به آن اشاره نکردهام تمرکز کنید: عشق. هدیه دادن عشق من به خدا را بیان می کند، به من کمک می کند عشق خدا را نسبت به خودم تجربه کنم و عشق من را به خدا افزایش می دهد.
این ممکن است برای شما عجیب باشد، اما مستقیماً از عیسی است.
او می گوید: «کسی که احکام من را دارد و آنها را نگاه می دارد، اوست که مرا دوست می دارد. و هر که مرا دوست بدارد، پدرم او را دوست خواهد داشت و من او را دوست خواهم داشت و خود را به او نشان خواهم داد.» (یوحنا 14:21). به ما دستور داده شده است که با پول خود نسبت به خدا سخاوتمند باشیم. کسانی که عیسی را دوست دارند، این فرمان را «میپذیرند» و «اطاعت» میکنند. و چون خدا را این گونه دوست دارند، محبت خدا بر آنها آشکار می شود. کسانی که این کار را انجام می دهند، عشق خدا را تجربه می کنند.
عیسی همچنین می گوید: "زیرا هرجا گنج شماست، دل شما نیز آنجا خواهد بود" (متی 6:21). به عبارت دیگر، شما پول خود را در چیزی که به آن اهمیت می دهید قرار می دهید و به آنچه که پول خود را در آن خرج می کنید اهمیت می دهید.
آیا این درست نیست که شما پول خود را برای چیزی که به آن اهمیت می دهید قرار می دهید؟ در واقع، من میتوانم با نگاهی به دسته چک و صورتحساب کارت اعتباریتان اطلاعات زیادی درباره شما داشته باشم.
و آیا این نیز درست نیست که وقتی برای چیزی پول می گذارید، بیشتر به آن اهمیت می دهید؟ مثلاً اگر یک ماشین قدیمی دارید، به آن اهمیتی نمی دهید. اگر دوستتان را که مقداری غذا دارد بردارید و از او بپرسید "می توانم این سیب زمینی سرخ شده را در ماشینت بخورم؟" میخندید و میگفتی: «میتوانی اسپاگتی را با قاشق بخوری تا برایم مهم باشد.» اما اگر بیرون بروید و مقداری پول جدی برای یک ماشین جدید خرج کنید، به دوستتان میگویید: «نه، تو نمیتوانی در ماشین من غذا بخوری! در واقع، من نمی خواهم شما حتی در ماشین من نفس بکشید!» وقتی پولت به خدا میرسه بیشتر و بیشتر بهش اهمیت میدی.
عکس آن نیز صادق است. اگر آنقدر به پول خود اهمیت می دهیم که آن را نمی دهیم، فرصت مهمی را برای ارتباط با خدا و رشد از دست می دهیم. در واقع ما را در جهت مخالف خدا حرکت می دهد. عیسی میگوید: «هیچ بندهای نمیتواند به دو ارباب خدمت کند، زیرا یا از یکی متنفر خواهد بود و دیگری را دوست میدارد، یا به یکی دل بسته و دیگری را تحقیر میکند. شما نمی توانید خدا و پول را خدمت کنید» (لوقا 16:13). کتاب مقدس حتی میگوید که عشق به پول میتواند ما را از ایمان خود دور کند: «زیرا عشق به پول ریشه همه بدیها است. به واسطه این ولع است که برخی از ایمان سرگردان شده و خود را با دردهای بسیار سوراخ کرده اند.» (اول تیموس 6:10).
عیسی گفت: "زیرا جایی که گنج شماست، قلب شما نیز آنجا خواهد بود" و من فکر نمیکنم توضیح دادن این جمله زیاد طولانی باشد، "زیرا جایی که پول خود را بگذاری، آنجا خواهی ماند."
سخاوتمندانه به خدا پس بده سعی نکنید حداقل چیزی را که باید به او بدهید را کشف کنید. ببینید چگونه بسیار می توانید به او بدهید شما بسیار خوشحال خواهید شد که انجام دادید. دیگران ممکن است فکر کنند شما دیوانه هستید، اما وقتی به شما بامزه نگاه می کنند و دلیل آن را می پرسند، فقط لبخند بزنید و بگویید: "عشق باعث شد این کار را انجام دهم."
بحث و تامل:
قرار بود شما بالاتر از اضطراب زندگی کنید، با آرامش، صبر و اشتیاق، بدون نگرانی، احساس سیری، خالی نبودن، هدایت شده، سردرگم، هدفمند، بی حوصله.
اگر آن زندگی را ندارید، مسئله این است که پایبند نیستید.
پایبندی راه حل مبارزات شماست. این همان زندگی است که شما قرار بود زندگی کنید.
هیچ چیز مهمتر از این نیست که آن زندگی را بگذرانید و تبدیل به کسی شوید که قرار بود بشوید. این چیزی است که به شما زندگی واقعی در این زندگی می دهد و آنچه را که به ابدیت خواهید برد.
عیسی شما را به چیز بهتری دعوت می کند. داره تو رو به خودش دعوت میکنه این حیرت انگیزترین دعوتی است که تاکنون ارائه شده است. بگو بله. انتخاب کنید که امروز در عیسی بمانید، و سپس آن را هر روز در بقیه عمر خود دوباره انتخاب کنید.
وینس آنتونوچی کشیش بنیانگذار کلیسای Forefront در ویرجینیا بیچ ویرجینیا و کلیسای Verve است (vivalaverve.org)، در قلب شهر گناه، درست در نزدیکی نوار وگاس. وینس نویسنده من مسیحی شدم و تنها چیزی که داشتم این تی شرت کثیف بود (2008), عاشقان چریک (2010), مرتد (2013) و خدا برای بقیه ما (2015) و بازیابی (2018). او همچنین به عنوان یک نویسنده مشارکتی کار می کند و به نویسندگان کمک می کند تا محتوای قانع کننده ای ایجاد کنند که خوانندگان خود را الهام بخشد. او عاشق گذراندن وقت با بهترین دوستانش - همسرش جنیفر و بچه های داوسون و ماریسا است.