مقدمه
چیزهای کمی مانند هیجان خام بازی های المپیک توجه جهانی را به خود جلب می کند. ورزشکاران از سرتاسر جهان بدن خود را برای حفظ تناسب اندام بکر و با حداکثر توان رقابت برای شکست دادن حریفان خود و کسب تحسین، افتخار و تمجید ناشی از مدال طلای المپیک - نمادی که آنها را در آن لحظه به عنوان بهترین های جهان می شناسد، تنظیم می کنند.
شاید شما در مورد دارنده مدال طلا، اریک لیدل، دونده اسکاتلندی که در فیلم به تصویر کشیده شده است، شنیده باشید. ارابه های آتش. اریک در یک خانواده مبلغ در چین متولد شد و به لطف خدا از شورش باکسر در اوایل دهه 1900 جان سالم به در برد. اریک در کودکی متوجه شد که عشق و استعداد فوق العاده ای برای دویدن دارد. او سال ها بدن خود را تمرین داد و در نهایت به بازی های المپیک 1924 پاریس راه یافت. اما زمانی که مسابقه او یعنی دوی 100 متر اعلام شد که روز یکشنبه برگزار می شود، از بلیت انصراف داد. اریک تنها دو انتخاب را دید: اعتقادات خود را در مورد سبت به خطر بیاندازد یا جایگاه خود را در مسابقه تسلیم کند.
اریک از سوی هم تیمی ها، هموطنان و روزنامه های داخلی و بین المللی مورد انتقاد قرار گرفت. حتی پادشاه آینده او، شاهزاده ولز، علناً از او خواست که مسابقه را اجرا کند. اما اریک تکان نخورد. در مواجهه با فشارهای طاقت فرسا و حملات رسانه ای، اریک احترام به خدا را به جای خم شدن در برابر ترس از انسان ترجیح داد.
شاید به دلیل شهرت یا استعداد قابل توجه او، کمیته المپیک سرانجام به او یک جایگزین پیشنهاد داد. او میتوانست در مسابقه 400 متر شرکت کند، مسابقهای که تنها چند هفته فرصت داشت برای آن تمرین کند اما یکشنبه برگزار نشد. در کمال تعجب همگان، او موفق شد به مسابقات نهایی راه یابد. هنگام خروج از هتل در صبح روز مسابقه مدال، مربی تیم به او یادداشتی داد: "هرکس او را گرامی دارد، خدا هم به او احترام خواهد گذاشت." او نه تنها مدال طلا را به دست آورد، بلکه رکورد جدیدی در المپیک به نام خود ثبت کرد - 47.6 ثانیه.
در فیلم ارابه های آتششخصیت لیدل این جمله را می گوید: "خدا مرا سریع آفرید و وقتی می دوم لذت او را احساس می کنم."
در طول زندگی، همه ما با لحظات اریک لیدل روبرو خواهیم شد. همه با مواقعی مواجه می شوند که وسوسه می شویم در برابر ترس از انسان زانو خم کنیم و اعتقادات الهیات خود را به خطر بیندازیم. ترس از انسان میتواند فشار خفهکننده و فلجکنندهای باشد که ما را در زندان شکستپذیری گناهآلود قرار میدهد و عشق ما به زندگی را خفه میکند. این ترس از انسان از این باور ناشی میشود که به نحوی یک فرد یا گروهی از مردم میتوانند چیزی را که ما نیاز داریم یا میخواهیم فراهم کنند که خدا نمیتواند یا نخواهد داد. ترس از انسان، ایمان به دروغ است و موجب پرستش مخلوق است نه خالق. کتابهای سکولار تلاش میکنند تا خونریزی ناشی از ترس از انسان را با خودیاری روانشناختی پانسمان کنند، بیفایده است. تنها راه غلبه بر ترس از انسان، به طور متناقضی از طریق تسلیم است - تسلیم شدن به کسی که قبلاً پیروز شده است.
این راهنمای میدانی طراحی شده است تا به شما کمک کند ترس از انسان را شناسایی کرده و با آن مبارزه کنید و شادی خود را در زندگی از طریق تسلیم عمیق به خداوند عیسی مسیح غنی کنید. دو بخش اول یک لنز کتاب مقدس برای بررسی تفاوت بین ترس گناه آلود و خدایی ارائه می دهد. در قسمت اول ترس های خود را تحلیل خواهید کرد. در قسمت دوم ترسی را که ترس را بیرون می کند را بررسی می کنید. در بخش سوم و آخر، خواهید دید که چگونه تسلیم شدن و اتحاد شما با مسیح شما را قادر می سازد بر ترس خود از انسان غلبه کنید.
بخش اول: ترس از انسان
فرهنگ لغت کمبریج ترس را اینگونه تعریف میکند: «احساس یا فکر ناخوشایندی که هنگام ترس یا نگرانی از چیزی خطرناک، دردناک یا بدی که در حال رخ دادن است یا ممکن است رخ دهد، به سراغتان میآید». توجه داشته باشید که در این تعریف، ترس یا یک احساس (یک احساس) یا یک فکر (یک باور) است. اما من استدلال میکنم که ترس به ندرت، اگر وجود داشته باشد، به سادگی یکی یا دیگری است. به درجات مختلف، هر ترسی تحت تأثیر افکار و باورهای ما قرار می گیرد.
به یاد دارم که یک روز از سر کار به خانه آمدم و در گاراژ را باز کردم و دیدم کودک دو ساله ام روی میز آشپزخانه ایستاده و سعی می کند لوستر اتاق غذاخوری را بگیرد و تاب بخورد. فوراً احساس کردم که چشمانم گشاد شده و قلبم شروع به تند زدن کرد وقتی دویدم تا او را بلند کنم قبل از اینکه لوستر را روی خودش بکشد یا از روی میز تاب بخورد. اما در کمال تعجب، در آن لحظه او هیچ ترسی نداشت. او هیچ دستهای برای مفهوم کشیدن لوستر که به طور بالقوه باعث درد، صدمه و تخریب میشوند، نداشت. اما من انجام دادم! ذهن من فوراً خطر را محاسبه کرد و ترس من از امنیت او، اقدام من برای نجات او را تسریع کرد.
من همان احساس ترس را تجربه کردم - احساسات و باورهای ترکیبی - در اولین باری که از یک هواپیمای کاملاً خوب بیرون پریدم. هنوز احساسی را به یاد دارم که رمپ پشتی SC.7 Skyvan پایین آمد و هجوم اولیه هوا به داخل و خارج کابین وارد شد. همانجا ایستادم و پاهایم میلرزید و به عمق 1500 فوتی پایین به زمین خیره شدم. این احساس عجله مهیب سقوط آزاد نبود، جایی که حداقل یک یا دو دقیقه فرصت دارید تا قبل از باز کردن چتر نجات از این تجربه لذت ببرید. این چتربازی استاتیک خطی بود، به سبک جنگ جهانی دوم - اگر چتر باز نمی شد، بدن من در کمتر از 12 ثانیه تأثیر می گذارد. البته میترسیدم اما من از چیزی بیشتر از خطر می ترسیدم. بیش از ترس از مرگ بر اثر برق گرفتگی برق (همانطور که در خلاصه ایمنی هشدار داده شد)، از شکست برنامه و ناامید کردن خانواده، دوستان و هم تیمی هایم می ترسیدم. ترس از انسان قطعاً پیچیده و چند لایه است.
همانطور که ما در مورد ترس از انسان فکر می کنیم، مهم است که به یاد داشته باشیم که احساسات فیزیکی که تجربه می کنیم، مانند لرزش زانو و تند تپش قلب، ذاتاً با آنچه ما باور داریم مرتبط است. اما ترس اغلب یک احساس باقی نمی ماند. نتیجه طبیعی تجربه ترس، عمل است. به طور معمول، این عمل به عنوان نامیده می شود مبارزه یا فرار. در هر صورت، عمل ما تحت تأثیر باورهای ما در مورد نتایج بالقوه در آن موقعیت است.
بنابراین ترس از انسان را می توان تعریف کرد به عنوان احساسی که از باور یک فرد یا گروهی از مردم ناشی می شود، قدرت حذف یا دادن چیزی را دارد که فکر می کنید به آن نیاز دارید یا می خواهید و بر اقدامات زیر برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب تأثیر می گذارد..
به عبارت دیگر، ادوارد ولش بیان میکند که «ترس انسان زمانی است که مردم بزرگ و خدا کوچک باشند».
کتاب مقدس و تجربیات زندگی به ما می آموزند که ترس ما از انسان اغلب به پنج دسته مختلف تقسیم می شود. من از مخفف استفاده خواهم کرد ترس ها برای کمک به یادآوری آنها: (F) امور مالی، (E) خجالت، (الف) مشاجرات، (R) طرد، و (S) رنج. در هر دسته، ما با آموزههای کتاب مقدس و نمونههایی از آن ترس خاص مواجه میشویم و به چالش کشیده میشویم تا از طریق ترسهای خود فکر کنیم. در حین خواندن، توصیفات و مثالهای کتاب مقدس را در نظر بگیرید، سپس در مورد موقعیت و تجربیات زندگی خود و آنچه ممکن است در مورد اعتقاد شما در رابطه با ترس آشکار کنند، فکر کنید.
ترس از امور مالی
پولس رسول نوشت: «عشق به پول، ریشه انواع شرارت است» (اول تیموس 6:10). ما می توانیم ترس قابل توجهی را از کسانی که تصور می کنیم بر امنیت مالی ما قدرت دارند، تجربه کنیم. ترس ما از این افراد می تواند انگیزه مثبتی در عملکرد کاری ما ایجاد کند، اما همچنین می تواند منجر به مصرف شدن به عنوان معتاد به کار شود یا ما را وسوسه کند که صداقت خود را برای دلجویی از یک مافوق به خطر بیندازیم. همچنین به آسانی میتوان افرادی را بت کرد که فکر میکنیم بر امنیت مالی ما قدرت دارند یا کسانی که آزادی مالی مایلیم را دارند. این نوع دوم از ترس کمتر از آنچه مردم ممکن است بپذیرند می ترسد و بیشتر از آنچه مردم دارند می ترسد. خواه آن شخص رئیس بلافصل ما باشد، یک سازمان، سرمایه گذاران یا روابط با نفوذ، شروع به شکل دادن به اقداماتمان به گونه ای است که معتقدیم به بهترین وجه آینده مالی ما را افزایش یا محافظت می کند.
خدا می داند که ما با ترس، نگرانی و اضطراب بر سر مسائل مالی خود دست و پنجه نرم خواهیم کرد. عیسی در موعظه روی کوه به این موضوع پرداخت و گفت: «پس نگران نباشید و نگویید چه بخوریم؟ یا "چی بنوشیم؟" یا "چی بپوشیم؟" زیرا غیریهودیان به دنبال همه این چیزها هستند و پدر آسمانی شما می داند که شما به همه آنها نیاز دارید. اما ابتدا ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید و همه این چیزها بر شما افزوده خواهد شد.» (متی 6:31-33). وقتی قدرت خدا را برای فراهم کردن از دست میدهیم، اولین چیزی که مورد توجه قرار میگیرد افرادی هستند که میتوانند آنچه را که ما فکر میکنیم به شدت به آن نیاز داریم یا میخواهیم، فراهم کنند.
این نوع ترس از انسان می تواند ما را به طمع و اشتیاق به آنچه دیگران در اختیار دارند سوق دهد. در لوقا 12:13-21، عیسی با شخصی مواجه میشود که از او میخواهد در یک اختلاف خانوادگی مداخله کند و به برادرش دستور دهد که ارث خود را با او تقسیم کند. عیسی در پاسخ می گوید: «زندگی فرد به فراوانی دارایی او نیست» (لوقا 12:15 ب). عیسی در ادامه داستان مردی را بیان میکند که محصولات فراوانی داشت که از انبارهایش پر شده بود. او به جای توزیع فراوانی خود، انبارهای بزرگتری میسازد تا همه محصولات را ذخیره کند تا بتواند سالها کالا داشته باشد و بتواند استراحت کند، بخورد، بنوشد و شاد باشد - اساساً یک دوران بازنشستگی به سبک آمریکایی داشته باشد (لوقا 12:16-19). اما خدا این مرد را احمق می نامد، زیرا همان شب روح او از او خواسته شد و چیزهایی که او آماده کرده است مال دیگری خواهد بود (لوقا 12:20-21).
امنیت مالی آن آزادی را که قلب ما می خواهد به ارمغان نخواهد آورد. در عوض، این دستاورد می تواند به عنوان مانعی عمل کند که وابستگی و اعتماد به خدا را با اعتماد به دارایی های مادی جایگزین می کند. هنگامی که مرد جوان ثروتمند به عیسی نزدیک شد، از او پرسید که برای به ارث بردن زندگی ابدی چه باید بکند (متی 19:16). عیسی در پاسخ به او گفت که احکام را نگه دارد، که مرد جوان با افتخار پاسخ داد که او این احکام را از دوران جوانی خود حفظ کرده است (متی 19:17-20). اما عیسی سپس به او گفت که برو و دارایی خود را بفروش، به فقرا بده و از او پیروی کند (متی 19:21). در این اظهارات، مرد جوان با اندوه رفت. عیسی به مرد جوان نشان داد که در کجا اعتماد واقعی خود را قرار داده است: به امور مالی او. ترس از امنیت مالی مان می تواند باعث شود که ما را در دارایی های مادی غرق کنیم - ولع چیزهایی را که دیگران دارند - و از دست دادن موهبت های باورنکردنی خدا درست پیش روی خودمان.
ترس از خجالت
ما در کودکی یاد می گیریم که از خجالت بترسیم. چه به صورت مجازی و چه به معنای واقعی کلمه، هرکسی داستانی دارد که با شلوار پایین به خنده یا تمسخر دیگران گرفتار شده است. خجالت باعث می شود احساس تنهایی، درماندگی، آسیب پذیری و بی اهمیتی کنیم. بسته به تجربیات خود در مورد خجالت، میتوانیم موانع و دفاعهای قابل توجهی ایجاد کنیم تا مطمئن شویم که دوباره آن احساسات را تجربه نمیکنیم. این ترس از انسان میتواند ما را فلج کند و ما را به بزدلی وادار کند، زبان تدافعی تند را وادار کند، ما را به انزوا بکشاند، یا ما را به سمت به خطر انداختن صداقت خود سوق دهد تا از کسانی که تصور میکنیم بر حلقههای اجتماعیمان قدرت دارند دلجویی کنیم.
ترس از خجالت اغلب با آنچه در فرهنگ ما قابل قبول یا غیرقابل قبول است شروع می شود. در قرن اول، زمانی که مریم و یوسف نامزد شدند، برای مریم بسیار شرم آور بود که قبل از ازدواج آنها باردار باشد. به همین دلیل است که یوسف با شنیدن خبر بارداری او تصمیم گرفت بی سر و صدا از او طلاق بگیرد (متی 1:19). جوزف نمیخواست با ادعای خیانت همراه شود، بلکه میخواست اطمینان حاصل کند که تا آنجا که ممکن است بیصدا از مریم طلاق میگیرد تا علنا شرمنده نشود. به همین دلیل است که فرشته خداوند به او می گوید: "از اینکه مریم را به همسری خود بگیری نترس" (متی 1:20). در اطاعت خود از خدا، مریم و یوسف هر دو با انتخاب نامزد ماندن در زمانی که او با عیسی باردار بود، در معرض خطر طرد فرهنگی قابل توجهی قرار گرفتند.
وقتی تسلیم ترس از خجالت می شویم، همه کسانی را که رهبری می کنیم فاسد می کنیم. پولس رویارویی خود با پطرس را در غلاطیان 2: 11-14 شرح می دهد. زمانی که پطرس در انطاکیه بود، به غیریهودیان خدمت می کرد و در کنار آنها غذا می خورد، این عمل برای یهودیان قرن اول شرم آور بود. هنگامی که برخی از یهودیان از یعقوب آمدند، پطرس خود را "از ترس حزب ختنه" کنار کشید (غلاطیان 2:12). در نتیجه ترس پطرس، سایر ایمانداران یهودی از جمله برنابا نیز همین کار را کردند (غلاطیان 2:13). ما باید آگاه باشیم که ترسهای ما عمیقاً بر اطرافیانمان تأثیر میگذارد - اغلب نزدیکترین افراد.
ترس از گفتن یا انجام کاری شرم آور نه تنها می تواند ما را به نافرمانی و گناه سوق دهد، بلکه می تواند شادی قابل توجهی را نیز از ما سلب کند. ما غالباً نمیتوانیم ایمان خود را به اشتراک بگذاریم یا مردم را به ایمان آوردن به انجیل دعوت میکنیم، زیرا از اینکه مردم در مورد ما چه فکر میکنند یا چه خواهند گفت، میترسیم. به پیامدهای این موضوع فکر کنید. ما ترجیح می دهیم که نابودی ابدی دوستان و خانواده خود را به خطر بیاندازیم تا اینکه شرمساری ناشی از توهین به آنها را تجربه کنیم. ما در این لحظات، ادراکات مردم را بر ادراکات و دستورات خداوند ترجیح می دهیم.
ترس از مشاجره
برای برخی افراد، فکر بحثهای رابطهای، اختلاف نظرها و رویارویی، اضطراب زیادی را به همراه دارد. برای کسانی که از تعارض رابطهای میترسند، ممکن است سعی کنند از تعارض با دیگران اجتناب کنند، دلجویی کنند یا نادیده بگیرند. درگیری با اعضای خانواده، همسایگان، اعضای کلیسا، یا روابط کاری می تواند افکار، زمان و توجه این افراد را از بین ببرد. و اگر تاکتیکهای انکار آنها برای پوشاندن مشکل کارساز نباشد، آنهایی که از مشاجره میترسند، احتمالاً ترجیح میدهند یک رابطه را پایان دهند تا اینکه مشکل را حل کنند. خطری که در این ترس وجود دارد این است که می تواند منجر به سازش در احکام خدا، افتادن به گناهان غفلت و زوال روحی در عذرخواهی شود.
ترس شائول از استدلال قوم اسرائیل منجر به سازش او با فرمان خدا شد و در نهایت خدا او را به عنوان پادشاه رد کرد. در اول سموئیل 15، به شائول دستور داده شده است که تمام عمالیق، از جمله همه مردم و حیوانات را به نابودی اختصاص دهد (اول سموئیل 15:3). اهمیت این دستور برای زمانی دیگر است; با این حال، نکته این است که هنگامی که شائول مردم را برای شکست عمالیقیان رهبری کرد، آنها در نهایت از شاه آغاج و بهترین حیوانات و چیزهای خوب صرف نظر کردند (اول سموئل 15:9). هنگامی که سموئیل با شائول روبرو شد که چرا از کلام خدا اطاعت نکرده است، شائول پاسخ داد: "من گناه کردم، زیرا از فرمان خداوند و سخنان تو تجاوز کردم، زیرا از مردم ترسیدم و صدای آنها را اطاعت کردم" (اول سموئل 15:24). شائول از مردمی که غارت را از پیروزی خود میخواستند، بحث و غوغایی نمیخواست. او به جای پایبندی به فرمان خدا، تا حدی اطاعت کرد، و حتی سعی کرد پشت اطاعت جزئی خود پنهان شود (اول سموئه 15:20-21). ترس از بحث و جدل و درگیری می تواند ما را به اطاعت از دستورات خداوند به خطر بیندازد.
هنگامی که از وارد شدن به یک بحث یا گفتگوی سخت درگیری می ترسیم، به راحتی می توانیم به گناه غفلت دچار شویم - انجام ندادن کاری که خدا به ما دستور داده است. برعکس، گناه ارتکاب، انجام فعالانه کاری است که خداوند منع کرده است. عیسی می فرماید: «اگر برادرت در حق تو گناه کرد، برو عیب او را در میان خود و او به او بگو. اگر به تو گوش دهد، برادرت را به دست آورده ای» (متی 18:15). دستور مستقیم است. اگر به شما گناهی شده است، این وظیفه شماست که با برادرتان مقابله کنید و عیب او را به او بگویید. برای برخی افراد، حتی فکر کردن به رویارویی با کسی در مورد گناه - جایی که ممکن است بحث یا اختلاف نظر ایجاد شود - وحشتناک است. اما نادیده گرفتن این رویارویی نه تنها به معنای بی مهری نسبت به برادری است که گناه کرده است، بلکه یک گناه از قلم انداختن است - اطاعت نکردن از فرمان عیسی. پولس این نکته را برای کلیسای قرنتیان تکرار می کند که بر جدی بودن گناه تأکید می کند (اول قرنتیان 5:9-13). پولس می نویسد: «آیا این افراد درون کلیسا نیستند که باید قضاوت کنید؟ خدا بیرون را قضاوت می کند. "شخص بد را از میان خود پاک کنید" (اول قرنتیان 5: 12 ب-13). ترس از گفتگوهای ناراحت کننده ای که می دانیم می تواند مشاجره را شعله ور کند، می تواند به راحتی ما را به گناه غفلت سوق دهد.
در حالی که مطمئناً پیامدهای بیشتری از استدلالهای ترسناک وجود دارد که میتوانیم فهرست کنیم، یکی دیگر آتروفی معنوی در عذرخواهی است. پطرس به پراکندهها مینویسد: "اما در دل خود مسیح خداوند را به عنوان مقدس گرامی بدارید و همیشه آماده باشید تا در برابر هر کسی که از شما امیدی را که در شماست بخواهد دفاع کنید" (اول پطرس 3:15). پیتر در حال پاسخ به رنج قابل توجهی است که مسیحیان متحمل می شوند، ترس متفاوتی که ما لحظه ای به آن خواهیم پرداخت. با این حال، حتی در حالی که رنج می برد، پیتر به مسیحیان پراکنده در منطقه می گوید که همیشه آماده دفاع از ایمان خود به مسیح باشند. وقتی از بحث، تقابل یا اختلاف می ترسیم، پیش فرض طبیعی ما اجتناب از دفاع از ایمانمان خواهد بود. تسلیم شدن در برابر ترس از انسان می تواند رشد معنوی ما را متوقف کند و باعث شود ما برای دفاع از امید درون خود آماده نباشیم.
ترس از رد شدن
اگر ترس از خجالت در درجه اول با محافل اجتماعی سر و کار دارد، ترس از طرد شدن هم حوزه حرفه ای و هم حوزه شخصی را در بر می گیرد. اینها حوزه های زندگی هستند که بیشتر وقت، انرژی، تلاش و فکر خود را در آن صرف می کنید، چه کارمند باشید، چه هنوز در مدرسه، یک کارآفرین، بازنشسته، یک سرگرمی یا یک مادر خانه نشین. صرف نظر از اینکه آن کره چگونه به نظر می رسد، هیچ کس آرزوی شکست و طرد شدن را ندارد. اگر این کار را بکنید، احتمالا این کار را خواهید کرد! ما می خواهیم موفق شویم و شهرت داشته باشیم که وظیفه خود را به خوبی انجام می دهیم. ترس از اینکه مردم آبروی شما را لکه دار کنند یا کمتر به شما فکر کنند، می تواند شما را به نافرمانی گناه آلود یا خوشایند مردم تحت فشار بگذارد تا به رسمیت شناخته شوید.
ترس از طرد شدن اغلب به اندازه فشار همسالان یا حرفه ای است که ما را از اطاعت از خدا منصرف می کند. در طول عید غرفه ها، مردم درباره عیسی صحبت می کردند (یوحنا 7: 11-13). برخی می گفتند که او مرد خوبی است، در حالی که دیگران فکر می کردند که او مردم را گمراه می کند (یوحنا 7:12). اما یک چیز در مورد همه آنها ثابت بود - آنها "از ترس یهودیان" آشکارا صحبت نمی کردند (یوحنا 7:13). بعداً، یوحنا توضیح میدهد که چرا مردم میترسیدند: «زیرا یهودیان قبلاً توافق کرده بودند که اگر کسی عیسی را به مسیح بودن اعتراف کند، از کنیسه بیرون شود» (یوحنا 9:22). رهبران مذهبی از طرد شخصی از عبادت و معاشرت به عنوان ابزاری برای بازدارندگی مردم از یادگیری، پیروی و اعتقاد به عیسی استفاده می کردند. حتی در آخرین هفته اقامت خود در اورشلیم، «بسیاری از مقامات به او ایمان آوردند، اما از ترس فریسیان به آن اعتراف نکردند تا از کنیسه بیرون نشوند» (یوحنا 12:42). این همان نوع فشار همسالان یا حرفه ای است که امروزه مردم را از پیروی از عیسی باز می دارد.
خوشایند مردم بیان دیگری از ترس از طرد شدن شخصی یا حرفه ای است. ما قبلاً دیدیم که چگونه ترس شاه شائول از بنی اسرائیل او را تحت فشار قرار داد تا خواسته های آنها را برطرف کند (اول سموئل 15:24-25). پولس هنگام دفاع از دیدگاه خود در مورد انجیل، غلاطیان را به چالش میکشد: «آیا اکنون به دنبال تأیید انسان هستم یا خدا؟ یا سعی می کنم مرد را راضی کنم؟ اگر هنوز در تلاش برای خشنود ساختن انسان بودم، خادم مسیح نبودم» (غلاطیان 1:10). هنگامی که پولس بندگان را به چالش می کشد تا از موقعیت خود برای جلال دادن مسیح استفاده کنند، او می گوید که این کار را به شیوه ای خوشایند مردم انجام ندهید، همانطور که برخی انجام می دهند، بلکه به گونه ای کار کنید که خدا را از صمیم قلب تجلیل کنید (افس. 6:6، کول. 3:22-23). خوشایند مردم زمانی اتفاق میافتد که انگیزه فعالیتها، اعمال و گفتار ما ناشی از تمایل به دلجویی از یک مافوق یا زیردست به نفع ما باشد. ترس از طرد شدن می تواند ما را با چنان اضطرابی پر کند که قبل از آن که بدانیم، به جای خدایی که ما را دوست دارد، برده خواسته های اطرافیانمان باشیم.
ترس از رنج
ترس از رنج گسترده ترین نوع ترس است، زیرا شامل رنج جسمی و روانی است. مردم گناهکار هستند و اعمال شرارت آمیزی نسبت به یکدیگر انجام می دهند. رنج می تواند از آزار کلامی تا شکنجه فیزیکی متغیر باشد. افراد ظالم از درد فیزیکی یا واژگان سادیستی استفاده می کنند تا دیگران را وادار به انجام آنچه می خواهند کنند. در حالی که ترس از رنج یا مرگ همیشه گناه نیست، ترس از آسیب رساندن دیگران به ما می تواند شادی را خفه کند، روحیه ترسو را القا کند، اعتماد به نفس را از بین ببرد و ما را در افسردگی خاموش گرفتار کند.
آبرام هنگام سفر از مصر ترس از رنج جسمی را تجربه کرد. او میدانست که سارای فوقالعاده زیباست و فکر میکرد که مصریها ممکن است سعی کنند او را بکشند، زیرا او شوهرش بود (پیدایش 12:10-12). ترس از انسان بر تصمیمات ما تأثیر می گذارد و آنچه را که باور داریم آشکار می کند. ترس ابرام او را به دروغ گفتن سوق داد - که او برادر سارای است. فرعون پس از شنیدن زیبایی او، هدایایی به ابرام داد و سارای را به عنوان یکی از همسران او گرفت. در نتیجه، خدا فرعون را به بلاهای بزرگ مبتلا کرد (پیدایش 12:13-17). جدای از مداخله خدا، ترس ابرام ممکن بود باعث شود که سارای برای همیشه همسر فرعون شود.
ترس از مرگ و درد جسمی چیز کمی نیست. در کوه زیتون، عیسی آخرین شب خود را قبل از خیانت با دعا به پدر گذراند: «اگر میخواهی این جام را از من دور کن. با این حال، نه اراده من، بلکه خواست تو انجام شود» (لوقا 22:42). مسلماً عیسی به تحمل قضاوت الهی و خشم برای گناه می اندیشید، اما از نظر انسانی نیز احتمالاً به درد جسمانی که در مصلوب شدن متحمل می شد فکر می کرد - فرآیند مجازات رومی که کلام ما را ایجاد کرد. طاقت فرسا. لوقا به عنوان یک پزشک اشاره میکند که «در عذاب، با جدیت بیشتری دعا میکرد. و عرق او مانند قطرات خون درشتی شد که بر زمین می ریزد» (لوقا 22:44). این یک وضعیت فیزیکی است که به نام هماتوهیدروزیس شناخته می شود، که در آن خون از غدد عرق خارج می شود. گفته می شود که لئونارد داوینچی وضعیت مشابهی را که قبل از رفتن به نبرد از یک سرباز به وجود آمده بود توصیف کرد. در حالی که عذاب عیسی بر ترس از رنج جسمی پیشی گرفت، مطمئناً شامل آن می شد.
مشابه درد جسمانی، آزار کلامی، تهدید و بدخواهی میتواند باعث ترس وحشتناکی شود و باعث شود افراد احساس شرم کنند، انزوا را انتخاب کنند و اعتماد یا اعتماد کم تا بیاعتمادی به مردم داشته باشند. این زخم های کلامی ممکن است به دلیل گناهی که ما مرتکب شده ایم یا گناهی که در حق ما مرتکب شده ایم ایجاد شود. وقتی به گناه می افتیم، افراد ظالم و بی محبت ممکن است سعی کنند از شکست های ما با شرمساری و تمسخر ما به خاطر اعمالمان سوء استفاده کنند. تا حدودی به همین دلیل است که جیمز می نویسد: «جنگل بزرگی که با چنین آتش کوچکی به آتش کشیده می شود! و زبان آتش است، دنیای ناراستی» (یعقوب 3: 5 ب-6). شیطان، متهم کننده، چیزی جز این نمی خواهد که ما به خاطر گناهانمان احساس شرم و ناامیدی کنیم (مکاشفه 12:10). علاوه بر این، ترس ما از رنج می تواند ناشی از گناهانی باشد که علیه ما مرتکب شده ایم. شاید پدر و مادری داشته باشید که همیشه عصبانی بوده، داد میزند و جیغ میکشد، یا مدام شما را دلسرد میکند و چیزهای بیرحمانهای به شما میگوید. یا ممکن است یک رئیس ظالم داشته باشید که هرگز راضی نیست. شاید فقط رفتن به دفتر وحشتناک باشد و همیشه از خود می پرسید که چه زمانی قرار است منفجر شوند. یا شاید این یک همسر است، و در حالی که آنها ظالم نیستند، سال هاست که از شما تعریفی نمی شود. بدون دگرگونی، ترس از رنج می تواند ما را به زندان انزوا، خوشایند مردم و افسردگی سوق دهد.
بحث و تامل:
- اهداف مالی شما چیست؟ تمام آنچه به ذهنتان می رسد را بنویسید. تمام ترس های مالی خود را بنویسید. اینها چگونه با اهداف مالی شما متفاوت یا مشابه هستند؟ آیا این ترس ها بازتاب اعتماد به خداست یا اعتماد به انسان؟
- ترس از خجالت چگونه ممکن است شما را به گناه سوق دهد؟ چگونه ممکن است ترس از خجالت شما را از شادی در زندگی سلب کند؟ اگر از خجالت نمی ترسید چه کارهایی را می توانید انجام دهید یا امتحان کنید؟
- در چه راه هایی با فشار همسالان یا حرفه ای مبارزه می کنید؟ منابع این فشار چه کسانی هستند و فکر میکنید چه چیزی باعث میشود اینگونه به آنها نگاه کنید؟
- هر چند وقت یکبار متوجه می شوید که در مورد دستاوردها یا موفقیت های خود صحبت می کنید؟ آیا فکر میکنید ممکن است به دلیل تمایل به شناخته شدن، به غرور لافآمیز دچار شوید؟ شما از کجا می دانید؟
- از چه راه هایی با میل به رضایت مردم دست و پنجه نرم می کنید؟ افرادی که بلافاصله به ذهن شما خطور می کنند چه کسانی هستند و چه نقشی در زندگی شما دارند؟
بخش دوم: ترس از خدا
ترس ترس را بیرون می کند.
من هنوز اولین مراسم تشییع جنازه خود را برای یک رزمنده و هم تیمی کشته شده در نیروی دریایی به یاد دارم. این یک روز ابری خاکستری غیرمعمول برای سن دیگوی همیشه آفتابی، کالیفرنیا بود. یکی از هم تیمی های من با لباس سفید بکر نیروی دریایی خود از یک صحنه کوچک به سمت یک سکوی تنها در مقابل پس زمینه پرچم عظیم آمریکا که در نسیم اقیانوس به اهتزاز در می آمد بالا رفت. تمام سخنان او را به خاطر نمی آورم، اما نماز ختم او تا امروز در دام من است. متأسفانه این دعایی است که بارها در چنین یادواره هایی شنیده ام و ناخواسته آن را حفظ کرده ام. دعای ساده اما قدرتمند:
«پروردگارا، اجازه نده که نسبت به برادرانم بی لیاقتی باشم».
استیون پرسفیلد در کتاب کوتاه خود اخلاق جنگجو، همین دعا را می خواند. در تحلیل خود از فرهنگ جنگجوی اسپارتی، او استدلال میکند که ترس از رنج و مرگ در نبرد با عشق به برادر اسلحه خود بیرون میرود. او بیان میکند که در نبرد ترموپیل، زمانی که آخرین اسپارتیها میدانستند که همگی قرار است بمیرند، داینکس به هم رزمان خود دستور داد که «تنها برای این بجنگند: مردی که بر شانههای شما ایستاده است. او همه چیز است و همه چیز در او نهفته است.» پرسفیلد این احساس و باور را که ترس را از بین میبرد، «عشق» مینامد - و ما از کتاب مقدس میدانیم که پرسفیلد درست است، اما شاید نه به روشی که او فکر میکند. در فرهنگ یونانی شهر یا پولیس، برای ایمنی و امنیت مرکزی بود. زندگی در اطراف شهر می چرخید و مردم فقط به اندازه شهر خود قدرتمند بودند. برای مردان حرفه ای جنگ، دفاع از شهر جایی بود که هویت خود را پیدا کردند. گرفتار شدن یک ترسو یا عدم تمایل به جنگیدن و جان دادن، شرم آورترین و تحقیرآمیزترین چیز بود – چیزی به مراتب بدتر از مرگ. دعای رزمنده نشان می دهد که در حالی که عشق قطعاً در میان است، ترسی نیز وجود دارد که ترس را از بین می برد. در این صورت ترس از بی لیاقتی برادران.
همانطور که پرسفیلد استدلال می کند، کتاب مقدس می آموزد که عشق ترس را از بین می برد. اول یوحنا 4: 18 می گوید: "در عشق ترس نیست، اما عشق کامل ترس را از بین می برد. زیرا ترس مربوط به مجازات است و هر که بترسد در عشق کامل نشده است.» خدا از طریق الهام خود از نامه جان به وضوح می گوید که عشق کامل ترس را از بین می برد. اما در متن نامه، این یک ترس خاص است. یوحنا دقیقاً قبل از این متن می نویسد: "به این وسیله محبت در ما کامل شد تا برای روز داوری اطمینان داشته باشیم، زیرا همانطور که او است ما نیز در این جهان هستیم" (اول یوحنا 4: 17). نوع ترسی که محبت کامل خداوند بیرون می کند، ترس از قضاوت در روز آخر است. موقعیت ما در عشق کامل مسیح امید آینده ما به ابدیت با او را تقویت می کند و بنابراین ترس از قضاوت را از بین می برد. معنای این متن این است که مسیحیان دیگر نباید ترسی را تجربه کنند. در عوض، آنچه توصیه کتاب مقدس می آموزد این است که ترس ترس را از بین می برد. به طور خاص، درک درست از خدا مستلزم ترس خاصی از خدا است که هم از شخصیت و هم از عشق او آگاه است.
تفاوت بین ترس ها
برای درک درست و مبارزه با ترس های مختلف انسان، باید از جایی شروع کنیم که ترس شروع می شود. اولین ذکر ترس در کتاب مقدس از آدم پس از گناهی که او و حوا انجام دادند و سعی کردند از خدا پنهان شوند، می آید (پیدایش 3:10). وقتی آدم و حوا گناه کردند، چیزی را تجربه کردند که قبلاً تجربه نکرده بودند - ترس ناسالم از خدا. به دلیل نیکی و قداست خداوند، بشریت گناهکار اکنون از خدا جدا شده و به شدت نیازمند آشتی است. ترس از خدا در آن صورت احساس می شود که یک موجود گناهکار ناقص خالق کامل و مقدس خود را می بیند. ادوارد ولش بیان می کند که ترس از انسان زمانی است که مردم بزرگ و خدا کوچک باشند. برعکس ترس از خدا زمانی است که خدا بزرگ و مردم کوچک باشند. و از آنجایی که ترس ترکیبی از احساس و باور است، آنچه ما در مورد موقعیت خود در برابر خدا باور داریم مستقیماً بر احساسات ما در مورد خدا تأثیر می گذارد.
ترس از خدا مبتنی بر خیر و قداست خداوند است و دیدن آن امری عظیم و هولناک است. امثال 1: 7 می گوید: «ترس از خداوند آغاز دانش است. احمق ها حکمت و آموزش را تحقیر می کنند.» دانش و خرد هر دو چیزهای خوبی هستند که با ترس درست از خدا شروع می شوند زیرا او کاملاً و ذاتاً خوب است. اوّل تواریخ 16:34 میگوید: «خداوند را سپاس گویید، زیرا او خوب است. زیرا عشق استوار او تا ابد پایدار است!» مزمور 86:11 این رابطه بین نیکویی خدا و ترس ما را بیشتر برجسته میکند: «ای خداوند، راه خود را به من بیاموز تا در حقیقت تو گام بردارم. قلبم را متحد کن تا از نام تو بترسم.» آموزش، حقیقت و ترس همه در این قسمت به عنوان چیزهای خوبی که بر خدا متمرکز شده اند، ترکیب شده اند. مزمور 33:18 حتی محبت خدا را با کسانی که از او میترسند ترکیب میکند: «اینک چشم خداوند به ترسندگان اوست، به کسانی که به محبت ثابت او امیدوارند.» در حالی که بسیار خوب هستیم، از خدا نیز می ترسیم زیرا او کاملاً و به طرز وحشتناکی مقدس است.
هنگامی که انسان با خدا روبرو می شود، واکنش مداوم ترس و لرز است. اشعیا نبی وارد شدن به لشکر آسمانی و ایستادن در برابر خدا را ثبت کرده است. اشعیا در مورد تجربه خود چنین می نویسد; «وای بر من! چون گم شده ام؛ زیرا من مردی لب ناپاک هستم و در میان قومی لب ناپاک ساکن هستم. زیرا چشمان من پادشاه، خداوند صبایوت را دیده است!» (اشعیا 6:5). هنگامی که موسی میخواهد جلال خدا را ببیند، خداوند چنین پاسخ میدهد: «شما نمیتوانید صورت مرا ببینید، زیرا انسان مرا نخواهد دید و زنده نخواهد ماند» (خروج 33:20). حزقیال یادداشت می کند که وقتی جلال خداوند را در رؤیا دید، فوراً بر روی او افتاد (حزقیال 1:28 ب). ترس از خدا که با گناهکار بودن ما در مقایسه با کمال او ایجاد می شود، زمانی که دامنه علم، حضور و قدرت بی حد خدا را در نظر می گیریم، بیشتر گسترش می یابد.
ذاتي شخصيت حاكم خداوند، دانايي اوست - خداوند دانا است. خدا از همه چیز، از جمله خودش، کاملاً آگاه است (اول قرنتیان 2:11). او همه چیز را واقعی و همه چیز ممکن می داند و همه آنها را فوراً از قبل می داند (اول سم. 23:11-13؛ دوم پادشاهان 13:19؛ اشع. 42:8-9، 46:9-10؛ متی 11:21). اول یوحنا 3:20 می گوید که "خدا همه چیز را می داند." داوود علم خدا را توصیف می کند و می نویسد: «پروردگارا، مرا جستجو کردی و شناختی! می دانی چه زمانی می نشینم و چه زمانی بلند می شوم. تو افکار مرا از دور تشخیص می دهی» (مزمور 139:1-2). هنگامی که عیسی معجزه را در عروسی در قنا انجام می دهد، انجیل یوحنا دانش او را از ساکن شدن روح القدس بازگو می کند: «بسیاری با دیدن نشانه هایی که انجام می داد به نام او ایمان آوردند. اما عیسی خود را به آنها سپرد، زیرا همه مردم را میشناخت.» (یوحنا 2:23-24). در حاکمیت خدا، او کاملاً همه چیز را میداند، به همین دلیل است که عیسی میگوید پدر ما در آسمان میداند که ما به چه چیزهایی نیاز داریم قبل از اینکه حتی از او بخواهیم (متی 6:8). ترس از خدا بیشتر با دانای مطلق خدا همراه با حضور او در همه جا آشکار می شود.
خداوند نه تنها دانای جهانهای بالفعل و ممکن است، بلکه در همه جا حاضر است - در همه فضاها و مکان ها حاضر است. خداوند با ابعاد فیزیکی محدود نمی شود، زیرا "خدا روح است." (یوحنا 4:24). او به عنوان خالق جهان، به آن مقید نیست. تثنیه 10:14 میگوید: «اینک، آسمان و آسمان آسمانها، زمین و هر چه در آن است، از آن خداوند است.» و با این حال، حضور خداوند به این معنا نیست که او در همه فضاها و مکان ها یکسان عمل می کند. تضاد میان بخشی مانند یوحنا 14:23، جایی که گفته می شود خدا خانه خود را با انسان می سازد، و متن اشعیا 59:2، که در آن خدا خود را به دلیل گناهکار بودن اسرائیل جدا می کند، در نظر بگیرید. حضور او در عین حضور یکسان ممکن است موجب برکت یا عدالت شود. پس ایده نزدیک یا دور بودن از خدا به گرایش خدا به مخلوقات و خلقتش در مکان، مکان و زمان بستگی دارد (ارم. 23:23-25). با این حال، خداوند همیشه در همه فضاها و مکانها همیشه حضور دارد.
دانایی و حضور همه جانبه خدا با قدرت مطلق بی حد و حصر او تکمیل می شود - او قادر مطلق است. هر کاری که خدا بخواهد انجام دهد او می تواند انجام دهد. هیچ چیز برای او خیلی سخت نیست (پیدایش 18:14؛ ارم. 32:17). پولس مینویسد که خدا میتواند «بسیار بیشتر از هر چیزی که ما میخواهیم یا فکر میکنیم، مطابق با نیرویی که در درون ما کار میکند، انجام دهد.» (افس. 3:20). هنگامی که فرشته جبرئیل مریم را ملاقات کرد، به او گفت: "هیچ چیزی نزد خدا غیرممکن نخواهد بود" (لوقا 1:37). تنها کار غیر ممکن برای خدا این است که بر خلاف شخصیت خود عمل کند. به همین دلیل است که نویسنده کتاب عبرانیان بیان میکند که «برای خدا محال است دروغ بگوید» (عبرانیان 6:18). وقتی نوبت به تحقق و به انجام رساندن اهداف او می رسد، هیچ چیز نمی تواند او را سرنگون کند، او موفق خواهد شد (اشعیا 40:8، 55:11). قدرت مطلق خداوند همراه با همه جا حضور و دانایی او، گستره بین نقص ما و کمال او را گسترده می کند.
هر چه بیشتر در مورد تعالی خدا بیندیشیم، هم وحشت واقعی از دیگری بودن خود را تجربه خواهیم کرد و هم هیبت و شگفتی را از مهربانی او. این شگفتی باید ما را به پرستش خدا برای مهربانی، لطف، شکیبایی و بخشش او سوق دهد. هنگامی که موسی به کوه سینا رفت، خداوند نام او را اعلام کرد و گفت: «خداوند، خداوند، خدای بخشنده و بخشنده، دیر خشم، و سرشار از محبت و وفاداری، محبت ثابت هزاران نفر، بخشنده گناه» (خروج 34:6-7). پس از برشمردن گناهان و گناهان اسرائیل، نبی میگوید: «بنابراین خداوند منتظر است که بر شما لطف کند، و از این رو خود را تمجید میکند تا به شما رحم کند. زیرا خداوند خدای عدالت است. خوشا به حال همه منتظران او» (اشعیا 30:18). و بیان نهایی این محبت و عدالت در مصلوب شدن عیسی مسیح به اوج خود می رسد. در اینجا بر روی صلیب، "خدا محبت خود را به ما نشان می دهد که در حالی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح برای ما مرد" (رومیان 5: 8). برای کسانی که به عیسی مسیح به عنوان خداوند ایمان دارند، دیگر هیچ محکومیتی برای گناه وجود ندارد (رومیان 8:1).
تجربه ترس از خدا هم به معنای لرزیدن از ترس تعالی او و هم عبادت با هیبت از خیرخواهی اوست.
ترس از انسان را تعریف کردیم به عنوان احساسی که از باور یک فرد یا گروهی از مردم ناشی می شود، قدرت حذف یا دادن چیزی را دارد که فکر می کنید به آن نیاز دارید یا می خواهید و بر اقدامات زیر برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب تأثیر می گذارد.. خلاصه ترس از انسان ترسیدن از مردم است.
در مقایسه، ترس درست از خدا احساسی است که از این باور ناشی می شود که خدا بی نهایت متعالی است، با قدرت عادلانه بی حد و حصر برای نابودی ابدی شما، و در عین حال با مهربانی پیشنهاد می کند که ببخشد، حفظ کند، قدرت دهد، و میراث زندگی ابدی را از طریق قربانی جایگزین عیسی بدهد. به طور متناقض، ترس از خدا اسیر خداوند است.
وقتی اسیر خدا می شویم دیگر از مردم نمی ترسیم. ترس ترس را بیرون می کند. ترس درست از خدا ما را به این سمت سوق می دهد که ترس خود را از انسان تسلیم کنیم زیرا به چیز کاملاً متفاوتی اعتقاد داریم. وقتی به درستی درک می کنیم که فقط خدا می تواند آنچه را که به شدت به آن نیاز داریم و می خواهیم تامین کند، دیگر نمی بینیم مردم به عنوان داشتن قدرت، اما خدایا. بنابراین، با اسیر شدن، با ترس از خدا، می آموزیم که بخواهیم اراده او را انجام دهیم - با این باور که این واقعاً بهترین چیز برای ماست.
ترس از خدا ما را به خواستن اراده خدا سوق می دهد
ترس درست از خدا ما را به رویارویی با خواست خدا سوق می دهد. وقتی می دانیم خدا کیست، با تصمیمی مواجه می شویم که حکومت او را بپذیریم یا رد کنیم. هیچ جایگزینی وجود ندارد. یا منکر حکومت خدا می شوم یا به پای او می افتم و تسلیم اراده او می شوم. برای کسانی از ما که به درستی از خدا می ترسیم، تعالی او همراه با محبت او ما را فرا می خواند و ما را وادار می کند تا زندگی خود را با خواسته های او هماهنگ کنیم، زیرا معتقدیم که انجام این کار برای ما بهتر خواهد بود. و این برای ما بهتر است ممکن است در این زندگی اتفاق نیفتد، اما در زندگی ابدی آینده. ما این را در چندین داستان الهام بخش از قدیسان مجذوب در سراسر کتاب مقدس می بینیم.
دانیال از جوانی با وجود اینکه در بابل اسیر بود، اسیر خدا شد. دانیال از خوردن غذای نبوکدنصر پادشاه یا نوشیدن شراب او به دلیل اعتقاد به اطاعت از کلام خدا امتناع کرد (دان. 1: 8). خواجه ارشد می خواست درخواست دانیال را رد کند، زیرا می ترسید که اگر دانیال در وضعیت بدی بود، پادشاه او را مجازات کند یا بکشد (دانیال 1:10). اما خدا دانیال را برکت داد و به او لطف کرد.
بعدها، هموطنان دانیال، شدرک، مشاک، و عابدنغو، به همین ترتیب، چنان شیفته خدا شدند که از پرستش تصویر طلایی نبوکدنصر پادشاه امتناع کردند و محکوم به سوزاندن زنده در کوره شدند (دان. 3: 8-15). هنگامی که پادشاه از آنها سؤال کرد، آنها پاسخ دادند: «اگر چنین است، خدای ما که ما او را خدمت می کنیم، می تواند ما را از کوره آتش سوزان نجات دهد و او ما را از دست تو نجات خواهد داد، ای پادشاه. اما اگر نه... ما خدایان شما را خدمت نخواهیم کرد و تصویر طلایی را که شما برپا کرده اید نخواهیم پرستید» (دان. 3:16-18). توجه کنید که چگونه تسلیم شدن آنها در برابر خدا ترس از رنج و مرگ را از بین برد. آنها تصدیق می کنند که خدا قدرت واقعی بر زندگی آنها دارد، و حتی اگر او تصمیم نگیرد آنها را نجات دهد، باز هم شایسته تر از دیگران است - و خدا واقعاً آنها را نجات می دهد (دان. 3:24-30).
همین داستان سالها بعد در زندگی دانیال تکرار میشود، زمانی که او را به خاطر ادامه دعا با خدا به لانه شیر انداختند و خدا به طور معجزهآسایی جان او را نجات میدهد (دانیال 6: 1-28). وقتی اسیر خدا شدیم تسلیم خواست خدا می شویم.
وقتی داوود با جالوت روبرو شد، هر دو طرف فکر کردند که وضعیت او نامطلوب است. قبل از داوود، همه مردان اسرائیل که جالوت را دیدند، از او گریختند زیرا بسیار ترسیده بودند (اول سموئه 17:24). اما داود پاسخ داد: «این فلسطینی ختنه نشده کیست که با لشکرهای خدای زنده مخالفت کند؟» (اول سم. 17:26 ب). و چون شائول داوود را یافت، به شائول گفت: «دل کسی بر او ناامید نشود. خادم تو خواهد رفت و با این فلسطینی می جنگد... خداوندی که مرا از پنجه شیر و پنجه خرس رهایی بخشید، مرا از دست این فلسطینی رهایی خواهد داد» (اول سم. 17:32، 37). داوود از قدرت خدا بیشتر از قدرت انسان می ترسید، حتی از مردی به هولناکی جالوت. خدا انتخاب کرد که از این پسر جوان که اسیر او شده بود استفاده کند تا اعلام کند «نبرد از آن خداوند است» (اول سام. 17:47). قدرت خدا چنان جانشین قدرت انسان می شود که می تواند حتی از یک پسر چوپان برای شکست دادن یک غول جنگجو استفاده کند.
قبل از اعدام، استیفان باید هنگام تشریح انجیل عیسی مسیح، خشم را در چهره جمعیت یهودی دیده باشد. اما هنگامی که آنها به طرز خطرناکی خشمگین شدند، استیفان فقط اسیر خدا شد و خدا به او رویایی از عیسی داد که در دست راست خدا ایستاده بود (اعمال رسولان 7:54-56). پس از در میان گذاشتن این موضوع، جمعیت فریاد زد، گوش های خود را بستند و به سوی او هجوم آوردند (اعمال رسولان 7:58). و استیفان را از شهر بیرون آوردند و شروع به سنگسار کردند. حتی در اینجا، استیفان به تسلیم شدن در برابر اراده خدا ادامه داد و فریاد زد: "خداوندا، این گناه را بر آنها مگذار" (اعمال رسولان 7:60). ترس درست از خدا ما را به تمایل به انجام خواست خدا سوق می دهد، حتی اگر این به معنای تجربه درد و رنج باشد.
عبرانیان ابر بزرگی از شاهدان وفادار را که اسیر خدا شده بودند برای ما ثبت می کنند. میتوانیم در مورد تسلیم شدن ابراهیم در برابر اراده خدا در پیشکش اسحاق صحبت کنیم. یا 20 سال اسارت یوسف به دلیل خیانت برادرانش. یا تسلیم شدن موسی و هارون به خواست خدا در مصر. یا هر یک از پیامبران و داستان های منحصر به فردشان از تسلیم شدن در برابر ترس از خدا بر ترس از انسان. اما هیچ یک از این داستان ها مانند انجیل عیسی مسیح ما را تشویق نمی کند و به ما قدرت نمی دهد که بر ترس غلبه کنیم. در قسمت سوم، ما بررسی خواهیم کرد که چگونه اتحاد ما با مسیح ما را قادر می سازد تسلیم اراده خدا شویم و بر ترس خود از انسان غلبه کنیم.
بحث و تامل:
- وقتی به خدا فکر می کنید، چه چیزی بلافاصله به ذهنتان می رسد؟ آیا می گویید که از خدا می ترسید؟ چرا یا چرا نه؟
- فکر می کنید بیشتر از چه کسی می ترسید، از مردم یا خدا؟ به نظر شما چرا اینطور است؟
- آخرین چیزی که باعث استرس، نگرانی یا اضطراب شدید شما شد چه بود؟ آیا این ناشی از ترس از انسان بود؟ اگر چنین است، کدام یک؟ چگونه یک ترس درست از خدا قلب شما را به سوی حقیقت هدایت می کند؟
- چگونه ترس از خدا شما را به تسلیم شدن در برابر خواست خدا سوق می دهد؟ اگر اینطور نیست، فکر می کنید چه چیزی مانع از تسلیم شدن شما می شود؟ آیا بخش خاصی از زندگی شما وجود دارد که می دانید دشوار است یا نمی خواهید تسلیم خدا شوید؟
بخش سوم: تسلیم شدن از طریق تسلیم
ترس درست از خدا ترس انسان را از بین می برد، زیرا ما را به خواست خدا می رساند. و اراده خداوند چیست؟ اول و مهمتر از همه، خدا مایل است که همه مردم نجات یابند (اول تیم. 2:4). هنگامی که ما به عیسی مسیح به عنوان پروردگار زندگی خود ایمان داریم، کتاب مقدس می گوید که از طریق ساکن شدن روح القدس با او متحد شده ایم. عیسی آن را اینگونه توصیف می کند: «اگر کسی مرا دوست داشته باشد، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را دوست خواهد داشت، و ما نزد او می آییم و با او خانه خود را می سازیم… روح القدس که پدر او را به نام من خواهد فرستاد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و هر آنچه را که به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد» (یوحنا 14:23، 26). وقتی به گناهان خود اعتراف می کنیم و به عیسی مسیح به عنوان خداوند ایمان می آوریم، خدا ما را می بخشد و ما را با پسرش متحد می کند (رومیان 10:9). برای غلبه بر ترس از انسان، باید تسلیم کسی شویم که پیروز شده است.
شاید پیش پا افتاده به نظر برسد که بگوییم ترس ما از انسان با تسلیم شدن به عیسی غلبه می کند. ممکن است فکر کنید، "این خیلی ساده است. آیا پاسخ روانشناختی بهتر یا برنامه ای برای ایجاد عزت نفس وجود ندارد که به من کمک کند بر ترسم از مرد غلبه کنم؟ آیا اگر ظاهر بهتری داشته باشم، در یک دانشگاه معتبر شرکت کنم، لباس های جدید بخرم، با یک فرد زیبا قرار ملاقات داشته باشم یا شغلی معتبر و پردرآمد داشته باشم، احساس اعتماد به نفس و شجاعت بیشتری نمی کنم؟» نه، شما نمی خواهید. شما فقط بیشتر در ترس از انسان خواهید افتاد. بله، پاسخ ساده درست است. تنها از طریق تسلیم شدن به مسیح می توانیم بر ترس انسان غلبه کنیم.
پولس بیشتر بحث می کند که چگونه روح القدس ما را با مسیح متحد می کند. او می نویسد،
اگر روح آن کسی که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن است، او که مسیح عیسی را از مردگان برخیزانید، بدن های فانی شما را نیز به وسیله روح خود که در شما ساکن است، زنده خواهد کرد... زیرا شما روح بردگی را دریافت نکردید تا دوباره در ترس بیفتید، بلکه روح فرزندخواندگی را به عنوان پسران دریافت کرده اید، که به وسیله او فریاد می زنیم: «آبا! پدر!» (روم. 8:11 و 15)
پولس در نامه ای جداگانه به کلیساهای غلاطیه می نویسد: «من با مسیح مصلوب شده ام. این دیگر من نیستم که زنده میمانم، بلکه مسیح در من زندگی میکند» (غلاطیان 2:20). در اتحاد خود با مسیح، ما قدرت مسیح را دریافت می کنیم که با ترس های انسان روبرو شد و بر آن غلبه کرد.
در اتحاد خود با مسیح، از طریق تسلیم مستمر به مسیح پیروز می شویم. حتی در زندان، پولس میتوانست بنویسد: «زیرا من فکر میکنم که رنجهای این زمان با جلالی که قرار است بر ما آشکار شود، قابل مقایسه نیست» (رومیان 8:16). ما میتوانیم با هر شرایطی روبرو شویم که کاملاً اعتماد کنیم که «خدا همه چیز را با هم برای خیر انجام میدهد، برای کسانی که بر اساس هدف او خوانده شدهاند... چه کسی ما را از عشق مسیح جدا خواهد کرد؟ آیا مصیبت، یا پریشانی، یا جفا، یا قحطی، یا برهنگی، یا خطر، یا شمشیر؟» (روم. 8:28، 35). مفهوم این است: هیچی! هیچ چیز نمی تواند ما را از اتحادمان با مسیح، از روح القدس که خانه او در درون ماست، و از اقامت ابدی ما با خدا جدا کند. بنابراین، "در همه این چیزها به واسطه او که ما را محبت کرد، بیش از پیروز هستیم" (رومیان 8:37). ما با تسلیم شدن به مسیح پیروز می شویم.
این در عمل چگونه به نظر می رسد؟ وقتی با ترس از انسان روبرو می شوم، تسلیم شدن من به عیسی چگونه به من کمک می کند تا بر ترس هایم غلبه کنم؟ در چند پاراگراف بعدی، به طور خلاصه توضیح خواهیم داد که چگونه تسلیم شدن به مسیح آنچه را که فکر می کنیم به آن نیاز داریم و می خواهیم تغییر می دهد. این چیزی بیش از تغییر دیدگاه یا طرز فکر است. این در حال تبدیل شدن به یک فرد جدید است - بیشتر شبیه مسیح می شود. به یاد داشته باشید، ترس های ما از باورهای ما نسبت به کسانی که فکر می کنیم می توانند آنچه را که نیاز داریم و می خواهیم را فراهم کنند، نشات می گیرد. بنابراین، غلبه بر ترسهایمان مستلزم آن است که به آنچه مسیح برای ما میخواهد تبدیل شویم.
غلبه بر ترس ما از امور مالی
وقتی تسلیم مسیح می شویم، او طرز فکر ما را در مورد نیازها و خواسته های مالی خود تغییر می دهد. عیسی به ما یادآوری می کند،
برای خود گنج در زمین جمع نکنید، جایی که پروانه و زنگ آن را خراب می کند و دزدان می شکافند و دزدی می کنند، بلکه برای خود گنج هایی در بهشت جمع کنید، جایی که نه پروانه و نه زنگ آن را ویران می کند و جایی که دزد وارد آن نمی شود و دزدی نمی کند. زیرا جایی که گنج توست، دل تو نیز آنجا خواهد بود. (متی 6:19-21).
او با دلداری دادن به مخاطبانش با شخصیت خدا ادامه می دهد، که او دانای کل است و دقیقاً می داند که ما به چه چیزی نیاز داریم، و قادر مطلق است که آن را فراهم کند (متی 6:25-33). اما مشکل ترس ما از ناامنی مالی اغلب در مورد چیزهایی نیست که به آن نیاز داریم، بلکه در مورد آنچه می خواهیم است.
تسلیم شدن به عیسی خواسته های ما را از خواسته های زمینی به خواسته های آسمانی تغییر می دهد. این بدان معنا نیست که ما باید در امور مالی خود بی خرد باشیم یا دیگر پس انداز نکنیم و با پشتکار و به درستی سرمایه گذاری نکنیم. اما این بدان معناست که ما باورهای خود را در مورد امور مالی مجدداً تنظیم می کنیم تا با عیسی همسو شویم که گفت بهتر است دادن تا دریافت (اعمال رسولان 20:35) و اینکه نمی توانید هم به خدا و هم به پول خدمت کنید (متی 6:24). موقعیت مالی ما، هر چند کم یا زیاد، موهبتی از جانب خداوند است که با آن او را گرامی بداریم. وقتی باورهای مالی خود را با مسیح هماهنگ می کنیم، ترس ما از افرادی که می توانند بر وضعیت مالی ما تأثیر بگذارند، از بین می رود.
به عبارت ساده، عیسی آنچه را که می خواهید تغییر می دهد. دیگر باور نخواهید کرد که برای تجربه شادی به آن خانه بزرگ در زمین با استخر نیاز دارید. همچنین برای یافتن شادی به جدیدترین و بهترین سدان، کامیون یا SUV نیاز ندارید. همچنین برای گذراندن دوران بازنشستگی بدون نگرانی یا رنج به یک 401K فراوان یا Roth IRA نیاز ندارید. شما از این دروغ رهایی یافته اید که ثروت برای شما شادی می آورد. شما از ترس اینکه فقط افراد خاصی بتوانند آن ثروت را برای شما فراهم کنند، از اسارت رهایی یافته اید. زیرا می دانید و معتقدید که ثروت واقعی شما در شخص عیسی مسیح است که رفته است تا خانه شما را برای یک میراث ابدی آماده کند. این باور بسیار بیشتر از رضایت صرف است. این تسلیم شدن به این باور است که آنچه عیسی گفت درست است و خدا - و نه انسان - قدرت و دانش بی حد و حصری دارد تا تمام آنچه را که واقعاً میخواهیم فراهم کند.
غلبه بر ترس ما از خجالت
هنگامی که ما تسلیم مسیح می شویم، او به مهمترین رابطه در زندگی ما تبدیل می شود. عیسی گفت: "اگر کسی نزد من بیاید و از پدر و مادر و زن و فرزندان و برادران و خواهران خود و حتی جان خود متنفر نباشد، نمی تواند شاگرد من باشد" (لوقا 14:26). اتحاد با شخص مسیح به معنای تسلیم شدن به او به عنوان خداوند بر هر رابطه دیگر، حتی زندگی خودمان است. پیروز شدن از طریق مسیح مستلزم این است که در مسیح باشیم - ما باید آماده باشیم تا از همه آنچه برای او داریم صرف نظر کنیم (لوقا 14:33). ترس ما از اینکه مردم در مورد ما چه فکر می کنند تحت الشعاع قرار گرفته و نگرانی بیشتر نسبت به آنچه عیسی در مورد ما فکر می کند تحت تأثیر قرار می گیرد.
وقتی مسیح بر تخت قلب ماست، میتوانیم با زندگی برای یک مخاطب، بر ترس خود از خجالت غلبه کنیم. میتوانیم با پولس بگوییم: «من از انجیل خجالت نمیکشم» زیرا عیسی زندگی ماست (رومیان 1:16). مردم ممکن است چیزهای آزاردهنده ای بگویند. ممکن است ما را مسخره کنند. ممکن است در نهایت دوستان کمتری داشته باشیم. اما موقعیت ما در عیسی مسیح به ما می گوید که ما کاملاً و کاملاً محبت شده و در خانواده خدا پذیرفته شده ایم. خدا در محبت خود از گناه ما عبور کرده و ما را در مسیح ببخشد. ما یک میراث ابدی امن داریم که در آن عیسی خانه ای برای ما ساخته است. با در نظر گرفتن این باور، ما دیگر نمی ترسیم که مردم درباره ما چه فکر کنند یا چه بگویند - رو به روی ما یا پشت سرمان - زیرا ما برای پادشاه عیسی زندگی می کنیم.
غلبه بر ترس ما از بحث
وقتی تسلیم عیسی می شویم، می توانیم با قلبی پر از عشق و اطمینان وارد بحث، اختلاف و رویارویی شویم. وقتی صحبت از رویارویی در مورد ایمان ما می شود، عیسی به شاگردان دستور داد: «مواظب نباشید که چگونه صحبت کنید یا چه بگویید، زیرا آنچه باید بگویید در آن ساعت به شما داده خواهد شد. زیرا این شما نیستید که سخن می گویید، بلکه روح پدرتان به وسیله شما سخن می گوید» (متی 10:19-20). خداوند می تواند دقیقاً آنچه را که ما نیاز داریم فراهم کند. وظیفه ما این است که بی شرمانه به عیسی ثابت کنیم و برای او زندگی کنیم.
برای همه مسائل زمینی خارج از بحث های اعتقادی، موفقیت یک مؤمن در یک بحث، اختلاف، یا رویارویی نه بر اساس نتیجه، بلکه توسط فرآیند تعیین می شود. هدف ما این است که با عشق صحبت کنیم، دیدگاه طرف مقابل را در نظر بگیریم، بهترین های آنها را بخواهیم، قبل از خدمت به خود به آنها خدمت کنیم، و در نهایت عیسی را از طریق عشق به همسایه خود تجلیل کنیم. عیسی این را بیان میکند که میگوید: «اگر کسی شما را مجبور کرد که یک مایل بروید، دو مایل با او بروید» (متی 5:41). این بدان معنا نیست که مسیحیان فراخوانده شده اند تا عقاید خود را تسلیم خواسته های دیگران کنند و پایمال شوند. اما این بدان معناست که ما به تعارض متفاوت نگاه می کنیم. ما اجازه نمی دهیم که مسیحیان خود را از رفتار گناه آلود دور کنند زیرا آنها را دوست داریم. ما تصمیم می گیریم به دلیل عشق به آنها، هر گونه سؤال سخت در مورد زندگی، خدا، و کتاب مقدس را درگیر کنیم. ترس ما از بحث و گفتگو با اتحاد ما با مسیح و تمایل ما به جلال و احترام نام او غلبه می کند.
غلبه بر ترس ما از طرد شدن
وقتی تسلیم مسیح می شویم، در خانواده کامل خدا پذیرفته می شویم. عیسی در مرقس 3:35 میگوید: «هر که اراده خدا را انجام دهد، برادر و خواهر و مادر من است.» وقتی با مسیح متحد شدید، خدا پدر شماست، بهشت خانه شما و کلیسا خانواده شماست. هیچ چیز نمی تواند ما را از محبت خدا در مسیح عیسی جدا کند. وقتی تمرکز ما بر خشنود ساختن ناجیمان است، بر وسوسه خشنود کردن یا راضی کردن مردم پیروز می شویم. این همچنین ما را آزاد می کند تا مردم را همانطور که مسیح ما را محبت کرده است - به وفور و بدون قید و شرط محبت کنیم.
طرد شدن توسط مردم در جهان چیزی نیست که باید از آن ترسید - این چیزی است که تصور می کنید قبلاً اتفاق افتاده است! همانطور که عیسی در طول دعای کاهن اعظم خود می گوید: "من کلام تو را به آنها داده ام و جهان از آنها متنفر است زیرا آنها از جهان نیستند، همانطور که من از جهان نیستم" (یوحنا 17:14). هنگامی که با عیسی متحد می شویم، از دنیا ریشه کن می شویم، «زیرا هر آنچه در جهان است ـ آرزوهای جسم و امیال چشم و غرور زندگی ـ از پدر نیست، بلکه از جهان است» (اول یوحنا 2:16). کلیسا جایی است که ما روابط خود را پیدا می کنیم، زیرا می دانیم که هیچ وجه اشتراکی با جهان نداریم. فشار از طرف همسالان یا همکاران حرفه ای زمانی که ما تسلیم مسیح می شویم و میل خود را برای پذیرش توسط او برآورده می کنیم، پراکنده می شود.
غلبه بر ترس ما از رنج
وقتی تسلیم مسیح می شویم، رنج را به عنوان وسیله ای برای شبیه شدن به مسیح در آغوش می گیریم. پولس در این مورد اغلب صحبت می کند و می گوید: «به خاطر او همه چیز را از دست داده ام و آنها را زباله می شمارم تا مسیح را به دست بیاورم» (فیلسیان 3:8). پطرس حتی به ما میگوید که انتظار رنج کشیدن را داشته باشیم: «ای عزیزان، از آزمایش آتشین تعجب مکن که تو را امتحان کند، گویی اتفاق عجیبی برایت میافتد. اما تا آنجا که در مصائب مسیح شریک هستید شاد باشید» (اول پطرس 4: 12-13). اگر عیسی عذاب کشید، ما نیز باید منتظر رنج باشیم. این رنج را لذت بخش نمی کند، بلکه قابل تحمل است، زیرا می دانیم که بیشتر شبیه او می شویم. اتحاد ما با مسیح، عواطف ما را از آرزوی آسایش به خواستن شبیه مسیحیت تغییر میدهد.
ما نباید به دنبال رنج باشیم، اما نباید از آن غافلگیر شویم. یادآوری این نکته مهم است که پولس و پطرس در مورد رنج به دلیل اتحاد با مسیح صحبت می کنند. وقتی درد را تجربه می کنیم زیرا در گناه هستیم، قانون را زیر پا می گذاریم یا تصمیمات نابخردانه می گیریم، نباید آن رنج را در نظر بگیریم – که بهتر است به عنوان انضباط شناخته شود. اما ترس از رنج نباید ما را از راه رفتن در اطاعت از مسیح باز دارد. زیرا میتوانیم انتظار داشته باشیم که اگر آرزوها، جاهطلبیها و زندگیهای خود را به مسیح تسلیم کنیم، تا حدودی مانند او رنج خواهیم برد.
بحث و تامل:
- اهداف مالی خود را از قسمت اول به یاد بیاورید. آیا فکر می کنید این اهداف نشان دهنده قلبی است که تسلیم مسیح شده و آرزوی گنج در بهشت دارد؟ چرا یا چرا نه؟
- ترس خود را از شرمندگی از قسمت اول به یاد بیاورید. چگونه اتحاد شما با مسیح به شما کمک می کند تا بر این ترس ها غلبه کنید و غلبه کنید؟ آیا ترس از خجالت شما را از به اشتراک گذاشتن انجیل با کسی باز داشته است؟ دعا کنید که خداوند به شما فرصتی بدهد تا بر این ترس غلبه کنید.
- آیا کسی هست که در حال حاضر از او دوری کنید زیرا نمی خواهید وارد بحث یا اختلاف شوید؟ فکر می کنید چگونه می توانید عشقی که مسیح به شما نشان داده است را به آنها نشان دهید؟
- پذیرش شما توسط عیسی چگونه بر توانایی شما در دوست داشتن کسانی که وسوسه می شوید راضی کنید تأثیر می گذارد؟ چگونه دوست داشتن آنها با تلاش برای راضی کردن آنها متفاوت است؟
- آیا در زندگی رنجی را تجربه می کنید؟ به نظر شما علت این رنج چیست؟ اگر این به این دلیل است که شما یک مسیحی هستید، چگونه باعث می شود بیشتر شبیه مسیح شوید؟ آیا کاری هست که به دلیل ترس از درد یا رنج، انجام ندهید؟ چگونه تسلیم شدن به مسیح نحوه برخورد شما با آن موضوع را تغییر می دهد؟
نتیجه گیری
اریک لیدل با تسلیم شدن به مسیح بر ترس خود از انسان غلبه کرد - و او همچنان در مسابقه المپیک خود پیروز شد. اما غلبه بر ترس از انسان همیشه به تاج گل پیچک و مدال طلا نمی انجامد.
در سال 1937، تنها چند سال پس از نژاد افسانه ای اریک، یک کشیش جوان آلمانی کتابی به آلمانی منتشر کرد با عنوان ناخفولگه، به معنی "عمل پیروی". کشیش جوان در این کتاب به تفاوت فیض ارزان و لطف گران پرداخته است.
فیض ارزان، موعظه بخشش بدون نیاز به توبه، غسل تعمید بدون انضباط کلیسا، اشتراک بدون اعتراف است. فیض ارزان، فیض بدون شاگردی، فیض بدون صلیب، فیض بدون عیسی مسیح، زنده و مجسم است... فیض پرهزینه، گنجی است که در مزرعه پنهان شده است. به خاطر آن، مردی با خوشحالی میرود و هر چه دارد میفروشد... این دعوت عیسی مسیح است که در آن شاگرد تورهای خود را رها میکند و به دنبال او میآید.
کتاب دیتریش بونهوفر در حالی منتشر شد که او از تدریس الهیات سیستماتیک در دانشگاه برلین حذف شد. اندکی بعد، حوزه علمیه زیرزمینی او در آلمان برای کلیسای اعتراف توسط گشتاپو کشف شد، که حوزه را تعطیل کرد و حدود 27 کشیش و دانشجو را دستگیر کرد. با افزایش فشارها، در سال 1939 فرصتی برای تدریس در مدرسه علمیه اتحادیه در نیویورک و رهایی از درد و رنج پیش رو در اروپا به وجود آمد. بونهوفر آن را گرفت - و بلافاصله پشیمان شد. او با دعوت به تسلیم شدن در برابر مسیح محکوم شد و به همین دلیل احساس کرد که او را فراخوانده اند که مانند مسیح رنج بکشد. او دو هفته بعد به آلمان بازگشت.
کتاب بونهوفر امروزه بیشتر به عنوان شناخته شده است هزینه شاگردیو به دلیل نقل قول خود مشهور است: "وقتی مسیح مردی را صدا می کند، به او دستور می دهد که بیاید و بمیرد."
در 5 آوریلهفتم1943، سرانجام بونهوفر دستگیر شد. پس از موعظه آخرین موعظه خود، بونهوفر به یکی دیگر از زندانیان خم شد و گفت: «این پایان است. برای من آغاز زندگی است.»
سالها بعد، یک پزشک آلمانی که اعدام را انجام میداد چنین نوشت: «در طول پنجاه سالی که به عنوان پزشک کار کردم، به ندرت ندیدهام که مردی تا این حد تسلیم اراده خدا بمیرد.»
بونهوفر اسیر خدا شد و با تسلیم شدن به مسیح بر ترس خود از انسان غلبه کرد. او توانست با آرامش و اطمینان به سوی مرگ جسمانی خود قدم بردارد زیرا قبلاً برای خود مرده بود، او با مسیح مصلوب شده بود و زندگی او دیگر از آن او نبود، بلکه مال مسیح بود.
__________________________________________________
جرد پرایس دکترای وزارت آموزش خود را از مدرسه علمیه الهیات باپتیست جنوبی در لوئیزویل، کنتاکی دریافت کرد و در حال حاضر با همسرش جانل و چهار دخترش: مگی، آدری، اما و الی در سن دیگو، کالیفرنیا زندگی می کند. جارد به عنوان ستوان فرمانده در نیروی دریایی ایالات متحده و به عنوان کشیش در کلیسای Doxa در سن دیگو خدمت می کند. او نویسنده است فروخته شد: نشانه های یک شاگرد واقعی و سازنده marksofadisciple.com. قبل از پیوستن به نیروی دریایی، جرد به عنوان کشیش جوانان در کلیسای انجیل کورنرستون در وستفیلد، ایندیانا خدمت می کرد.